ده سال بعد از آتش سوزی گوتنبرگ! 

اسماعیل مولودی

28 اکتبر 2008 

آری امسال دهمین سالگرد آتش سوزی گوتنبرگ است. کمتر کسی هست در دنیا که اخبار و وقایع را دنبال کند و از این حادثه وحشتناک خبر نداشته باشد. چون از روز وقوع حادثه تا ماهها و سالها بحث و خبر در مورد این واقعه بود. ماجرا از این قراربود که در یک محل جشن که جوانان برای جشن پائیزی اجاره کرده بودند، آتش سوزی رخ داد که متاسفانه جان 63 نفر از جوانان دختر و پسر را طعمه حریق کرد و به صدها جوان دیکر صدمه جانی زد. تعدادی از آنها هنوز نشان آن واقعه دهشتناک را با خود دارند و تا آخر عمر حمل میکنند. آتش سوزی صدها خانواده را داغ دار کرد دهها خانواده را از هم پاشاند.

 تعطیلات پائیزی (روزهای آخر اکتبر و هفته اول نوامبر) در سوئد مجموعا مدارس یک هفته تعطیل است. تعدادی جوان تصمیم میگیرند که برای این تعطیلات جشنی داشته باشند. سالنی را در مرکز هیسینگن گوتنبرگ (باکاپلا) اجاره میکنند این سالن گنجایش 200 نفر را داشت. شب جشن تعداد زیادی جوان (سوئدی و نیز کسانی که خودشان یا پدر و مادرشان در سوئد متولد نشده بودند، البته به نظر من هر کس هر جا زندگی میکند اهل آنجاست و آنجا سرزمین و خاکش است) بیش از 400 نفر در سالن جمع میشوند. بنابراین ظرفیت سالن گنجایش این همه را نداشت. در اواسط جشن تعدادی دیگر میآیند که در جشن باشند اما مسئولین جشن میگویند جا نیست و اجازه ورود به آنها نمیدهند. این چند نفر به تلافی اینکه به جشن راه نیافته بودند تصمیم خطر ناکی میگیرند و تهدید میکنند، که جشن را بهم خواهند زد. مسئولین جشن غافل از اینکه این تعداد چکاری میکنند به جشن ادامه میدهند. آن تعداد که به سالن راه نیافته بودند. در قسمت پشت سالن که راه باریکی برای مواقع اظطراری است خودرا به پشت سالن جشن میرسانند، با جمع کردن صندلی های مندرس و کهنه سالن که در زیر پله ها بوده اول مانع ایجاد میکنند و بعد پشت در ی که به پله های اظطراری ختم میشود آتش روشن میکنند. دود و آتش به زیر سقف سالن میرود. در نتیجه یونلیتهای سقف آتش میگیرد و باعث تجمع دود و گاز میگردد. بعد از کمتر از یک ساعت دود و گاز حالت احتراق میگیرد و سقف سالن همراه با آتش و گاز مشتعل بر سر مهمانان جوان جشن میریزد. آن فاجعه به بار میآید که تمام جهانیان شاهدش بودند. 63 جوان دختر و پسر در آتش سوختند و جان عزیزشان از دست رفت، صدها نفر مجروح و زخمی شدندو که تعدادی هنوز آثارش را بر بدنشان نمایان است.

دولت و دم و دستگاه مملکتی که هیچ تجربه ای از این نوع واقعه ها در کشور نداشتند، تلاش نمودند همه امکانات خودرا بکار بگیرند. اما فاجعه عظیم و گسترده تر از آن بود که فکر میکردند. شب ماجرا دوستی نصف شب زنگ زد و پرسید آیا دختر من بیرون است گفتم نه خونه است، مگه چطور گفت نه میکن آتش سوزی شده در هیسینگین.. ساعتی بعد دوستی دیگر زنگ زد و گفت بیا بیرون بطرف باکاپلان قیامتی است. فورا لباس پوشیدم و ساعت 2 نصف شب خودرا به آنجا رساندم. عجب فاجعه ای بزرگ. برف سرما و جنازهای سوخته جوانان عزیز، فضایی از غم، وحشت و هولناکی را بر جامعه گسترانده بود. عده ای دنبال فرزندانشان آمده بودند و خانواده هایی بودند که تا روز بعد از ماجرا با خبر نبودند و یا با خبر نشدند با اینکه عزیزانشان هم دچار حادثه شده بود.

همه مات و مبهوت به ماجرا نگاه میکردند. عده ای بدنبال چاره ای میگشتند. عده ای فقط با هم بودند تا آلام همدیگر را تسکین دهند.  روز نامه ها و تمام کانالهای تلویزیونی از چهار گوشه دنیا درباکاپلا جمع شده بودند. آتش سوزی باکاپلا خوراک تبلیغاتی میدیا و حتی احزاب سیاسی از چپ و راست شد. انواع و اقسام تحلیلها و پیشداوری ها به صفحه تلویزیونها و سر تیتر اخبار رادیوها شد.  تمام بیمارستاهنا و مراکز درمانی در سوئد به زخمی ها و صدمه دیدها اختصاص داده شد. صدها خانواده از  19 ملیت در این آتش سوزی ضربه خوردند. هر کدام به نوعی، یکی جگر گوشه اش را تا ابد از دست داد و دیگری جمال عزیز فرزندش را میدید که از زخم و جراحات ضجه و درد میکشد. تعدادی از دختران و پسران باقی مانده از آن ماجرا هنوز هم آثار آن واقعه دهشتناک را بر صورت زیبای و تن رعنای جوانشان دارند. فاجعه وسیع و دهشتناک بود.

در همین اوضاع تعدادی از آدمهای انساندوست به فکر افتادیم کاری بکنیم. دو روز بعد از ماجرا در مرکزی جمع شدیم و کمیته ای بوجود آوردیم بنام کمیته امداد. یا کمیته کمک به قربانیان حادثه و خانوده هایشان. این کمیته کارش سازمان دادن کمک های مردم بود و ایرانیان در این مورد بیشترین نقش را داشتند. از ابتدایی ترین کمک گرفته تا (مثلا بردن بچه های کوچک این خانواده ها به کودکستان ، خرید کردن برای شان، مواظبت کردن از مریض ها و سالمندان. فرستادن انسانهای متخصص مثل پزشک یار، پرستار، دکتر، روانشناس و مددکار اجتماعی به نزد خانواده ها) همکاری با مقامات محلی برای پیشبرد کمک به خانواده های داغ دیده ، همکاری با میدیا و رادیوهای سوئدی و فارسی زبان. همه و همه سازمان داده شده بود. هر کس گوشه ای از کاررا گرفته بود. من در قسمت امداد و کمک به خانواده ها کار میکردم و لیست 250 نفر انسان آماده بکار و متخصص را داشتم که برای هر کاری از آنها کمک میگرفتم. انسانها در مواقع اضطراری واقعا سنگ تمام میگذارند. یک عده از کمیته در گیر کارهای اداری دیگر بودند. مثل همکاری کردن با سازمان امداد، بیمارستانها و عده ای هم در ارتباط با کمون گوتنبرگ بودند برای برگزاری و مراسم خاکسپاری عزیزان. در تاریخ دهم نوامبر 1998 مراسم خاکسپاری با شکوه و عظیمی برگزار شد در قبرستان کویبری در منطقه گامل ستان. هزاران نفر از سراسر سوئد در این مراسم شرکت کردند. تعدادی هم در گورستان بیل دال عزیزانشان را به خاکسپردند. اما خاکسپاری کویبری که ده جوان ایرانی و سوئدی در آن بودند حقیقتا باشکوه و عظیم بود. این ماجرا باعث اتحاد و همبستگی زیادی شد. نشان داد تنها اتحاد و همدردی و همبستگی میتواند جواب به ایجاد یک دنیای بهتر باشد. لازم است بگویم که رادیوهای فارسی زبان که تعدادشان در آنزمان کم بود سنگ تمام گذاشتند و واقعا باید از مسئولین شان تشکر کرد.

 

 برای اطلاع عموم ایرانی ها لازم است به یک نکته اشاره کنم،

 در جریان خاکسپاری عزیزان فاجعه آتش سوزی گوتنبرگ،(در تاریخ 10 نوامبر 1998) سفارت جمهوری اسلامی در سوئد تلاش کرد گل بفرستد . این ماجرا به کمیته امداد رسید، درست بعد از شنیدن خبر روی خط رادیو ها رفتم مستقیما ماجرا را در رادیوها عنوان کردم. جمهوری اسلامی عامل اصلی مهاجر شدن ما ایرانی هاست. جمهوری اسلامی در روزنامه هایش نوشت که یک عشرتکده در گوتنبرگ آتش گرفته و عده ای سوخته اند(یعنی جشن و شادی بچه های ما از نظر جمهوری اسلامی در عشرتکده بودن است). جمهوری اسلامی مظهر جهل و خرافه است جمهوری اسلامی علیه آسایش و شادی انسانهاست. چگونه اجازه بدهیم در این غم ما خودرا قاطی کند.(این بخشی از صحبتهای من در رادیوها بود که هوز نوارهایش را دارم) این افشاگری باعث شد که مردم متحدانه علیه جمهوری اسلامی اعتراض کنند و اجازه ندهند گل بفرستد. جمهوری اسلامی باید خجالت بکشد و نباید اجازه داد که خودرا قاطی ماجرا کند.

بعد از سه هفته کار شاق و همکاری گسترده انسانها  کمیته با همکاری و کمک کمون گوتنبرگ در روز 15 نوامبر 1998 یک مراسم یادبود بیاد عزیزان از دست رفته،( در سالن ورزشی  اسکاندی ناویم در مرکز شهر گوتنبرگ سوئد) برگزار کرد و کمیته کار خودرا پایان یافته اعلام نمود. شب بعد در یک جلسه رسمی در مرکز آموزش ایران در گوتنبرگ کمیته امداد یا کمیته کمک به خانواده های جان باختگان آتش سوزی کار خودرا رسما تحویل انجمن خانواده های قربانیان آتش سوزی داد  که اسمش بوا است      

Boa ( Brandkatastroff  offer anhöriga)

 همه امکانات و ارتباطات را به کمیته بواتحویل داده شد و کمیته امداد کار خودرا پایان داد.  

 این دوران را جزو یکی از بهترین دورانهای زندگی خود میدانم چون با تمام وجود در این ماجرا شرکت کردم و بقول معروف شبها و روزها بود که در گیر کار شاق این ماجرا بودم. دهها مصاحبه رادیویی با سوئدی و فارسی و کردی، دهها مصاحبه و نوشته در روزنامه های سوئدی ، شرکت رد بحث و گفتگو با تلویزیون سوئد در مواقع مختلف چه در سطح محلی و چه در سطح سراسری. دهها نوشته به زبان فارسی در روزنامه های فارسی زبان در خارج کشور دارم. برای من یک ضربه عظیم روحی را هم به همراه داشت هنوز هم که از ماجرای آتش سوزی صحبت به میان »یآید من اشک در چشمانم حلقه میبندد. اما خوشحالم که توانستم در این اوضاع کمک که از دستم میآید دریغ نکنم. آدمهای دیگر هم حقیقتا یک دل و یک جان کار میکردند( صرفنظر از هر تعلقات حزبی و سیاسی) 

اینها ماجرایی بود که من شخصا درش نقش داشتم. اما مسائل دیگر باید بدان بپردازم. جامعه سوئد با این نوع ماجراهای بزرگ نا آشنا بود. دولت و مسئولین شهری از اول دست و پای خودرا گم کردند. اما سریع توانستند بر اوضاع مسلط شوند و بعد از سه سال عاملان این واقعه وحشتناک را در دادگاهی علنی محاکمه کردند. هزاران صفحه کاغذ درمورد این ماجرا وجود دارد. صدها متر فیلم و اسناد سمعی و بصری از این ماجرا وجود دارد. دهها آدم متخصص و دست اندکار در این ماجرا وارد شدند. از کلیسا و مسجد گرفته تا مراکز بزرگ تحقیقی و مراکز بزرگ درمانی در این ماجرا نقش ایفا کردند. میدیا بیشترین و مهمترین رل را داشت.

بحثها در ابتدای ماجرا خیلی ضد و نقیض بود. سازمانهای سیاسی ایرانی عمدتا مسئله را به راسیستها منتصب میکردند. بعضی احزاب  راسیسم دولتی را مقصر دانستند. میدیای سوئد خیلی یک جانبه و نا دقیق حرف میزد. به مراسم خاکسپاری که نمونه خوبی بود از همبستگی انسانها در جامعه توجه نکردند. در 15 نوامبر 1998 یک مقاله ای بزبان سوئدی در روزنامه آربته نوشتم که نقطه اصلی بحث را متوجه نقش نادرست میدیا در سوئد را نقد کردم که از طرف خیلی ها مورد استقبال قرار گرفت و روزنامه یوتبوری پستن در تاریخ 20 نوامبر 1998 یک مصاحبه مفصلی با من کرد که در تاریخ 25 نوامبر 1998 به چاپ رسید. اما بنظر من مسئولین پلیس و دولتی خونسرد بودند و ماجرا را جدا پیگیری کردند. جوانانی که اینکار را و این فاجعه را بوجود آوردند محاکمه شدند.

 

اما مسئله به همین سادگی هم نبود و دولت سوئد و دستگاه دولتی مقصر هستند و بودند. مقصر بودند چون بدلیل اینکه در چند سال قبل از این ماجرا مسئله جوانان و سرگرمی های آنها مسئله جدی در جامعه سوئد شد. راسیسم دولتی با سر کار آمدن دولت راست در دهه 90 و مسئله سیاست راست روانه دودش عموما به چشم مردم جامعه میرود. از بین بردن یا کم کردن امکانات تفریحی در جامعه، اهمیت دادن به جوانان و فعالیتهایشان، مسئله جدای های اجتماعی، سیاسی، اقهصادی. ایجاد گتوهای مهاجرین و مسئله بیکاری و حاشیه نشین کردن مهاجرین این نکات و نکاتی دیگر مثل بیکاری و کم در آمد بودن خانواده ها دست به دست هم داد. جوانان علیرغم سیاستهای دولت و برنامه ریزان جامعه از 19 ملیت جمع شدند و تعطیلاتشان را میخواستند با هم بگذرانند.  اما بدلیل نبودن امکانات خوب برای برگزاری جشنشان و نیز بعلت نادانی تعدادی جوان دیگر. آن فاجعه ببار آمد. فاجعه ای که همه شاهدش بودیم و متاسفانه خیلی ها از آن ضربه های هولناکی خوردند.  

در سال 2006 بمناسبت هشتمین سالگرد عزیزان با یکی از دوستان کریم نوری مراسم شایانی بنام شب قلبها برگزار کردیم، این مراسم طبعا با همکاری خانواده ها و انجمن بوا (که متعلق به خانواده هایی است که عزیزانشان را از دست دادند) برگزارشد. شب قلبها یعنی شماها در قلبهای ما هستید. در محل یادبود این عزیزان شمعهای زیادی را بشکل قلب روشن کردیم. هر لحظه بر تعداد آنها زیاد میشد و نمونه ای بود از همبستگی با خانواده های عزیزان جانباخته در آتش سوزی گوتنبرگ. امسال در دهمین سالگرد جان باختن این عزیزان مسئولین دولتی با همکاری انجمن بوا در روز چهار شنبه 29 اکتبر 2008  مراسم بزرگی را همراه با پرده برداری از بنای یادبود این عزیزان برگزار میشود. 

بعد از جریان آتش سوزی با تعدادی از خانواده ها آشنا شدم که هنوز با آنها رابطه دوستی و صمیمانه دارم. در کارهای اجتماعی بخصوص مسئله جوانان هنوز کار میکنم. یکی بخاطر شغلم و در اوقات فراغت بخاطر علاقه خودم در مورد مسائل کودکان و جوانان فعال هستم. تلاش میکنم هر چه از دستم بیاید برای اینکه جوانان دچار انحرافهای اجتماعی نگردند خانواده هارا کمک کنم. باید باهم و صمیمانه یاری همدیگر در مواقع ضروری باشیم.

من دانشش را دارم، تجربه اش را دارم و نیر علاقه هم دارم. بنابراین بدون هیچ توقعی هر کس هر سوال و راهنمایی میخواهد در خدمتش هستم.

HOME