بوم شناسي ( Ecology )
حقیقتی هراس آور - ترجمه : علیرضا اخوان
Monthly Review
July-August 2008, Volume 60, Number 3
ترجمه : علی رضا اخوان
بوم شناسي ( Ecology )
حقيقتي هراسآور –مقدمه
جان بلامي فوستر*، برت كلارك *و ريچارد يورك*
مشكل زيست محيطي بشر در قرن بيست
و يكم آنچنان عظيم است كه توصيف آن نيازي به مبالغه ندارد. در حدود پانزده سال پيش
يكي از ما در مقالهاي نوشت: «اگر ميخواهيم از بروز يك فاجعه جبران ناپذير
اكولوژیك جلوگيري كنيم تنها چهار دهه براي غلبه بر مشكلات عمده زيست محيطي خود
فرصت داريم.»1
اكنون كه هنوز ربع قرني از اين زمان باقي مانده به نظر ميرسد كه اين پيش بيني بيش
از حد خوشبينانه بوده است. شواهد موجود قوياً نشان ميدهد كه در صورت ادامه روند
موجود ممكن است در عرض تنها يك دهه تغييرات آب و هوايي به نقطه برگشت ناپذير برسد2.
بحرانهاي ديگري مانند انقراض گونهها (با دو رقمي شدن درصد گونه پرندگان،
پستانداران و ماهيهاي آسيب پذير و يا در معرض خطر حتمي انقراض نسل)3، كاهش سریع
منابع اقيانوسها، بيابانزايي، تخريب جنگلها، آلودگي هوا، كمبود منابع آبي و
آلودگي آنها، كاهش حاصلخيزي خاك، و رسيدن قريب الوقوع ظرفيت توليد نفت به حداكثر
مقدار خود( و تنشهاي سياسي- جغرافيايي ناشي از آن) و بحران مداوم مواد غذايي در
جهان همه به اين واقعيت اشاره دارند كه سياره زمين و زيست بومهاي آن در آستانه
فروپاشي قرار گرفتهاند و لحظه رويارويي با اين حقيقت هراسآور براي سياره ما و
تمدن بشري فرا رسيده است.
گرچه تخريب اكولوژيك زمان ما ابعادي عظيم دارد بدون شك بعيد است كه در اثر اين
تخريب و در طول حيات تنها يك نسل آخرالزمان تمدن بشر حتي با روند فعلي بهرهكشي
سرمايهداران از طبيعت فرا برسد. در مقايسه با طول عمر معمول آدمي بدون ترديد هنوز
مدت زمان زيادي باقي مانده است تا تآثيرات روند فعلي تخريب اين سياره به دست انسان
به طور كامل نمايان گردد. با اين حال ما در زمان بسيار كوتاهي ميتوانيم پيش از آن
كه مهار اوضاع به كلي از دستانمان خارج شود از وقوع فاجعه زيست محيطي در آينده
جلوگيري كنيم. طرفداران حفظ محيط زيست وضعيت را اضطراري ميدانند زيرا نگران آن
هستند كه در صورت عبور از آستانههاي اكولوژيك بحراني نقاط بازگشت ناپذير متعددي
فرا برسند و در پي آن شمار گونههاي حيات روي كره زمين شديداً كاهش پيدا كند.
به عنوان مثال يكي از اين نقاط بازگشت ناپذير آب شدن يخهاي قطب شمال است كه احتمال
دارد در خلال دو دهه آينده يا كمتر از آن (و به اعتقاد برخي از دانشمندان تا سال
2013 ميلادي) رخ دهد. در تابستان 2007 تنها در عرض يك هفته يخهاي منطقهاي از قطب
شمال به وسعت دو برابر انگلستان آب شد. وقوع اين پديده به معناي كاهش چشمگير توان
كره زمين در بازتاباندن نور و در نتيجه افزايش شديد گرماي زمین (نمونهاي از فرايند
بازخورد مثبت) است. به علاوه فروپاشي سريع پهنههاي يخي غرب قطب جنوب و جزيره
گرينلند نيز به بالا آمدن سطح آب درياها در سراسر جهان ميانجامد كه اين خود خطر به
زير آب رفتن نواحي ساحلي و جزاير را به همراه دارد.4
«جيمز هنسن» مدير انستيتوي مطالعات كيهاني گودارد وابسته به سازمان «ناسا» و يكي از
اقليم شناسان بنام امريكا در مقالهاي كه در سال جاري نوشته موضوع تغيير آب و هوايي
و وضعيت اضطراري ناشي از آن در روي كره زمين را چنين توضيح داده است: «سياره ما در
نزديكي يك نقطه برگشت ناپذير قرار دارد. در اين نقطه حجم گازهاي گلخانهاي حاصله از
فعاليتهاي بشر به سطحي ميرسد كه در آن تغييرات عمده آب و هوايي خود بخود به جريان
ميافتد. افزايش گرما با تشديد چرخه آب، حوزههاي اقليمي را جابجا ميكند و در
نتيجه بر ميزان دسترسي انسان به آب شيرين و تندرستي او تآثير منفي بر جاي ميگذارد.
ما شاهد وقوع توفانها و بالا آمدن پيوسته آب درياها و در پي آن به زير آب رفتن
مكرر سواحل خواهيم بود. اين مسآله تآثيراتي عميق دارد و تنها راه حل انسانها آن
است كه در مدت يك دهه منابع سوختي ديگري را براي مصرف خود پيدا كنند. در غير اين
صورت ديگر دير خواهد شد و فرصتی براي نجات يك سوم از گونههاي جانوري و گياهي و
ميليونها نفر از انسانهاي آسيبپذير باقي نخواهد ماند.»5
«لستر براون» يكي از طرفداران محيط زيست در مقاله خود با عنوان «طرحB 3.0 »
مينويسد: «ما از آستانههايي طبيعي عبور ميكنيم كه نميتوانيم آنها را ببينيم و
مهلتهايي را زير پا ميگذاريم كه نميتوانيم آنها را تشخيص دهيم. طبيعت زمانسنج
ماست اما ما ساعت را نميتوانيم ببينيم... ما در مسابقهاي بين نقاط بازگشت ناپذير
در ساختار طبيعي كره زمين و سامانههاي سياسي جهان شركت كردهايم. كداميك زودتر فرا
خواهد رسيد؟6 اگر تا زماني كه فرصت باقي است به نتايج چنداني دست پيدا نكينم ديگر
كم كم اين نكته بر ما آشكار خواهد شد كه براي پيشگيري از فاجعه نهايي بايد به
تغييراتي سريعتر و وسيعتر از گذشته روي بياوريم. در اينجا مسآله تغييرات اجتماعي
و انقلابي و ضرورت آن از نقطه نظر بوم شناختي و همچنين اجتماعي مطرح ميشود.
با وجود آن كه استفاده از راه حلهاي انقلابي در رفع مشكلات اكولوژيكي هر روز
طرفداران بيشتري پيدا ميكند اما نظامهاي اجتماعي كنوني دقيقاً براي اطمينان از
عدم تحقق همين موضوع طراحي شدهاند. امروزه هدف عمده جنبشهاي حفظ محيط زيست انجام
اقداماتي است كه براي كاهش تآثيرات منفي اقتصاد بر اكولوژي كره زمين ضرورت دارد
بدون آن كه عامل اصلي ايجاد كننده مشكلات عظيم زيست محيطي فعلي كه نظام اقتصاد
سرمایه داری است به چالش گرفته شود. آنچه ما «مشكل زيست محيطي» ميناميم در واقع
معضلي است كه اقتصاد سياسي آن را به وجود می آورد. حتي جسورانهترين تلاشهاي
اقتصادي دولتها براي مقابله با تغييرات آب و هوايي نيز براي حفاظت از كره زمين
كفايت نميكند. زيرا هدف نهايي نظام سرمايهداري كه نياز به رشد مداوم و سريع توليد
و سود حاصله است به طرحهايي از اين نوع، محدوديتهايي خاص را تحميل ميكند.
اصول اقتصادي حاكم بر تغييرات آب و هوايي
محدوديتهاي اقتصادي اقدامات
زيست محيطي را ميتوان به راحتي در آنچه جامعترين تلاش دولتي انجام شده براي بررسي
«اصول اقتصادي تغييرات آب و هوايي» قلمداد شده است ديد. در سال 2007 ميلادي گزارشي
با عنوان بالا از اين طرح مطالعاتي عظيم كه اجراي آن را وزارت خزانهداري انگلستان
بر عهده گرفته بود به چاپ رسيد.7
اين گزارش كه نويسنده اصلي آن «نيكلاس استرن» از اقتصاد دانان ارشد و پيشين «بانك
جهاني» است مهمترين و مترقيترين مقاله پژوهشي تهيه شده در زمينه اصول اقتصادي
حاكم بر گرمايش جهاني قلمداد ميشود8. موضوع اين گزارش بررسي سطحي است كه چنانچه
گازهاي هم ارز دی اکسید کربن انباشته شده در جو زمين CO2e به آن برسند دماي ميانگين
جهاني از مقدار آن در دوران پيش از انقلاب صنعتي C○3 بيشتر نخواهد شد. (گازهاي
CO2e شش گاز گلخانهاي دي اكسيد كربن CO2 متان، اكسيد نيتروژن، گروه هيدرو فلوئور
كربن، گروه پرفلوئوروكربن، و هگزا فلوئوريد سولفور هستند كه در پيمان كيوتو نام
آنها ذكر و مقدار همه آنها بر حسب مقدار معادل CO2 محاسبه شده است. گرچه در حال
حاضر اندازه CO2 موجود در آتمسفر زمين به 387 واحد در يك ميليون ppm ميرسد اندازه
گازهاي CO2e در حدود ppm 430 است.)
پيشنهاد بسياري از اقليم شناسان اين است كه نبايد اجازه دهيم دماي جهاني در مقايسه
با تغييرات آن در قبل از انقلاب صنعتي از C○2 بالاتر برود. لازمه اين امر تثبيت
مقدار گازهاي CO2e در سطح ppm 450 است زيرا در بالاتر از اين سطح ممكن است ما شاهد
به وجود آمدن بازخوردهاي مثبت و نقاط بازگشت ناپذير متعدد و در نتيجه وقوع تغييرات
آب و هوايي با شتابي غير قابل مهار باشيم. در واقع «جيمز هنسن» و جمعي از اقليم
شناسان همكار او در «انستيتوي گودارد» اخيراً در مقالهاي چنين نوشتهاند: «اگر
آدمي آرزو دارد وضعيت اين سياره هماني باشد كه در زمان شكلگيري تمدنها و سازگاري
حيات با آن حكمفرما بود، شواهد اقليمي دوران باستان و تغييراتي كه اكنون در آب و
هواي جهان جريان دارد نشان ميدهد كه سطح CO2 بايد از مقدار كنوني آن كه ppm 385
است دست كم تا ppm 350 كاهش پيدا كند.» اما در «گزارش استرن» در عوض افزايشي
حداكثر معادل ○C3 در دماي متوسط زمین پيشنهاد گرديده است. (زيرا اگر گرما از اين
حد بالاتر رود تغييراتي كه در محيط زيست به وجود ميآيد مطمئناً مصيبت بار خواهد
بود.) بنابربرآورد «استرن» چنانچه مقدار گازهاي CO2e موجود در جو زمين در سطح ppm
550 كه تقريباً معادل دو برابر مقدار آن در پيش از دوران صنعتي است تثبيت شود ممكن
است كه اين مقدار افزايش در دما رخ دهد.
با اين حال «استرن» اذعان ميكند: «حساسيتهايي كه اكنون در مورد محيط زيست ابراز
ميشود دلالت بر اين تفكر دارد كه حتي اگر مقدار گازهاي گلخانهاي در سطح فعلي آن
كه معادل ppm 430 گازهاي CO2e است تثبيت شود به نسبت پنج به يك احتمال دارد كه
گرماي جهان در مقايسه با تغييرات آن در دوران قبل از انقلاب صنعتي از C○3 نيز
بالاتر رود. وي در ادامه مقاله چنين مينويسد: «با تثبيت مقدار گازهاي CO2e در سطح
ppm 550 احتمال افزايش گرماي هوا به ميزان بيش از ○C3 بين 70-30 درصد بيشتر خواهد
بود. او در جاي ديگر خاطر ناشان ميكند كه در صورت رسيدن مقدار اين گازها به سطح
ppm 550 احتمال بالا رفتن دماي هوا به ميزان بيش از ○C3 يا كم تر از آن به نسبت
50-50 است و بر مبناي پيشبيني مدل مركز هادلي در اين سطح 10 درصد احتمال دارد كه
گرماي هوا حتي از ○C5 هم بيشتر شود.» افزايش گرما به C○3 اندازه دماي ميانگين
جهاني را تا حدي بالا ميبرد كه آخرين بار در حدود سه ميليون سال پيش در ميانه دوره
پليوسن ( ( middle pliocene به وجود آمده بود.»
علاوه بر اين بر اساس توضيحات مندرج در «گزارش استرن» ممكن است با افزايش دماي هوا
تا درجه فوق الذكر جريان آب گرم اقيانوسي كه موجب گرم شدن هوا در اروپاي غربي
ميشود از كار بيافتد و تغييراتي ناگهاني در آب و هوا به وجود آيد كه در نتيجه آن
وضعيتي مانند سيبري در اين بخش از اروپا حاكم شود. يافته پژوهشهاي ديگر نشان
ميدهد كه با بالا رفتن دماي متوسط جهان به ميزان ○C3 احتمال دارد كه تا سال 2100
ميلادي جريان آب رودخانه سند تا 90 درصد كاهش پيدا كند و در نتيجه زندگي صدها
ميليون نفر دچار اختلال گردد. مطالعاتي كه اقليم شناسان انجام دادهاند نشان ميدهد
كه با رسيدن مقدار گازهاي CO2e به سطحppm 550 احتمال آن كه دماي ميانگين جهاني بيش
از ○C8 افزايش پيدا كند از 5 درصد بالاتر است. تمامي اين اطلاعات نشانگر آن است كه
تثبيت مقدار اين گروه از گازها در سطح ppm 550 محتملاً براي كره زمين و ساكنان آن
فاجعه بار خواهد بود.
اگر خطراتي كه سياره زمين و تمدن بشري را تهديد ميكند تا بدين حد مهيب است پس چرا
در گزارش «استرن» بر متوقف ساختن روند گرمايش جهاني در حد ○C3 از طريق تثبيت مقدار
گازهاي CO2e در سطح ppm 550 (كه در جاي ديگر «سقف محدوده تثبيت» نام گرفته است)
تآكيد شده است؟ پاسخ به اين پرسش را بايد در تآـثيرات اقتصادي اين موضوع پيدا كرد.
در اين جا شايان ذكر است كه اگر انتشار گازهاي CO2e در سطح كنوني و بدون هيچ گونه
افزايشي تداوم داشته باشد مقدار اين گازها در اتمسفر كره زمين تا سال 2050 ميلادي
به حدود ppm 550 خواهد رسيد. اما همچنانكه «در گزارش استرن» آمده در صورت ادامه
روند موجود اين پيشبيني غيرواقعبينانه است زيرا انتظار ميرود كه سرعت انتشار
گازهاي گلخانهاي به صورتي تصاعدي بالا برود. لذا اگر بخواهيم واقعبينانه قضاوت
كنيم فرضيه قابل قبول آن است كه مقدار گازهاي CO2e موجود در جو زمين تا سال 2035
ميلادي به سطح ppm 550 برسد. در نتيجه در چند دهه بعد از آن خطر رسيدن اين كميت به
سطح ppm 750 (يا بيشتر از آن) و افزايش دماي متوسط جهاني به ميزان بيش از ○C3/4
فزونتر خواهد شد. (حتي «كميته بينالمللي تغييرات اقليمي» سناريوهايي را پیش بینی
كرده است كه بر مبناي آنها تا سال 2100 مقدار كربن موجود در جو زمين به ppm 1200 و
دماي ميانگين جهاني به ○C3/6 افزایش خواهد یافت.
براي مقابله با اين سناريو در «گزارش استرن» طرحي براي تثبيت وضعيت آب و هوا
پيشنهاد شده است كه بر مبناي آن مقدار گازهاي گلخانهاي تا سال 2015 ميلادي به اوج
خود ميرسد و سپس با افتي معادل يك درصد در هر سال سرانجام در سطح ppm 550 تثبيت
ميشود. (در اين حالت به اعتقاد «استرن» به احتمال زياد ميتوان افزايش دماي متوسط
جهاني را در مرز ○C3 متوقف ساخت.)
اما با توجه به خطرات بزرگي كه حيات روي كره زمين را تهديد ميكند بايد پرسيد كه
چرا ما نبايد در پي كاهش انتشار گازهاي گلخانهاي و مقدار CO2e موجود در جو و محدود
ساختن افزايش دماي ميانگين جهاني باشيم؟ توجه كنيد كه بسياري از اقليم شناسان در
طول ساليان اخير خواستار تثبيت مقدار CO2e در سطح ppm 450 يا كمتر از آن و در نتيجه
محدود شدن افزايش دماي زمین به حدود ○C2 بالاتر از مقدار آن در دوران پيش از انقلاب
صنعتي بودهاند. هرچند كه «هنسن» و همكاران وي در «انستيتوي گودارد» از اين حد نيز
جلوتر رفته و معتقدند كه هدف ما بايد رسيدن به سطحي معادل ppm 350 گاز CO2 باشد.
ليكن در «گزارش استرن» آشكارا تصريح شده است كه براي اين معضل نبايد به اين راه
حلهاي رادیکال روي آورد. چرا كه تثبيت مقدار گازهاي CO2e موجود در جو زمين در سطوح
فعلي يا پايينتر از آن براي اقتصاد جهاني بسيار پرهزينه است و به بي ثباتي
سرمايهداري ميانجامد. «استرن» خطاب به ما ميگويد: «بعيد است مسيرهايي كه كاهش
بسيار سريع انتشار گازهاي گلخانهاي را ايجاب ميكنند از نظر اقتصادي مقرون به صرفه
باشند.» بنا بر برآورد «گزارش استرن» چنانچه مقدار انتشار گازهاي گلخانهاي در جهان
در سال 2010 ميلادي به نقطه اوج خود برسد براي تثبيت «كربن اتمسفري» لازم است كه
اين مقدار سالانه 7 درصد كاهش پيدا كند. در اين صورت تا سال 2050 سطح گازهاي
گلخانهاي منتشر شده بايد به حدود 70 درصد پايين تر از مقدار آنها در سال 2005
برسد. به اعتقاد «استرن» اقتصاد جهاني چنين تغييري را تاب نميآورد.
از اين رو سناريوي مطلوب «گزارش استرن» كه در بالا نيز بدان اشاره شد رسيدن به هدف
ppm 550 است. در اين سناريو ميزان انتشار گازهاي گلخانهاي در سال 2015 ميلادي به
اوج ميرسد و پس از آن سالانه به ميزان يك درصد تقليل پيدا ميكند. در اين صورت تا
سال 2050 سطح كلي انتشار اين گازها تنها به ميزان 25 درصد (در مقايسه با مقدار آن
در سال 2005) پايين خواهد آمد.البته در «گزارش استرن» يك هدف ميانه نيز هرچند با
شور و حرارتي كمتر مورد بحث و بررسي قرار گرفته و آن عدد ppm 500 است كه براي تحقق
آن مقدار گازهاي گلخانهاي پس از رسيدن به نقطه اوج انتشار خود در سال 2010 ميلادي
بايد هر سال سه درصد كاهش پيدا كند.) «گزارش استرن» تلويحاً به اين نكته اشاره دارد
كه تنها هدف ppm 550 از لحاظ اقتصادي مقرون به صرفه است زيرا «تقليل ميزان انتشار
گازهاي گلخانهاي با سرعتي بيش از يك درصد در سال كاري دشوار است مگر در زماني كه
اقتصاد دچار ركود شده» يا يك تحول اجتماعي عظيم مانند فروپاشي اتحاد شوروي رخ داده
باشد.
در واقع « استرن» توانسته تنها يك نمونه از كاهش سالانه و پايدار گازهاي گلخانهاي
به مقدار يك درصد و يا بيشتر در زمان رشد اقتصادي را بين كشورهاي عمده سرمايهداري
جهان پيدا كند و آن تغييرات اقليمي انگلستان در فاصله سالهاي 2000-1990 است. اين
كشور توانست به سبب كشف منابع نفت و گاز طبيعي در درياي شمال با اجراي برنامه
گستردهاي ذغال سنگ مورد استفاده در نيروگاههاي برق خود را با گاز جايگزين كند و
در نتيجه اين كار در طول اين دهه ميزان انتشارگازهاي گلخانهاي سالانه به ميزان يك
درصد پايين آمد. فرانسه نيز به سبب جايگزيني انرژي هستهاي در مقياسي وسيع توانست
در فاصله سالهاي 2003-1977 به اين رقم نزديك شود و مقدار گازهاي گلخانهاي را به
ميزان 6/0 درصد در سال كاهش دهد. بالاترين رقمي كه در اين زمينه به دست آمده رقم
2/5 درصد است كه در شوروي پيشين و در فاصله سالهاي 98-1989 حاصل شده. البته اين
امر همزمان با فروپاشي نظام اجتماعي و كاهش شديد توان اقتصادي اين كشور رخ داد.
آمار بالا نشان ميدهد كه كاهش مقدار گازهاي CO2e توليد شده به ميزان بيش از يك
درصد در سال رشد گسترده و پايدار اقتصادي را كه هدف نهايي نظام سرمايهداري است
عملي غيرممكن ميسازد. لذا جهان اگر ميخواهد كه چرخه توليد و سودآوري به كار خود
ادامه دهد بايد خطر مواجهه با فروپاشي محيط زيست را به جان بخرد10.
انباشت ثروت و سياره زمين
نكات مورد اشاره در بالا هيچ يك
نبايد ما را شگفت زده كند. طبق آنچه «پل سوئيزي» در مقاله «سرمايهداري و محيط زيست»
نوشته اين نظام «هيولايي است كه نيروهاي متراكم در فرديتها و گروههايي كوچك آن را
به جلو ميرانند. آنان صرفاً منافع خود را دنبال ميكنند و تنها مقيد به رقابتهاي
فيمابين هستند. آنچه آنها را كنترل ميكند در كوتاه مدت نيروهاي نامريي حاكم بر
بازار و در دراز مدت در صورت فروپاشي بازار بحرانهاي مخرب است.» منطق دروني چنين
نظامي خود را به صورت تمایل سيري ناپذير به گسترش اقتصادي آشكار ميكند كه هدف از
آن انباشتن ثروت و كسب منافع طبقاتي است. اين هيولا از طبيعت و نيروي كار انساني تا
آخرين حد بهره كشي ميكند و در زماني كه اين دو تخريب ميشوند از خود فرافكني
ميكند تا مسئوليتي متوجه نظام سرمايهداري نشود.
«سوئيزي» در ادامه اين مقاله مينويسد: «بناي اين نظام بر دو گرايش بسيار نيرومند
به توليد و تخريب نهاده شده است كه با هم ارتباطي جدايي ناپذير دارند. گرايش اول كه
در طرف مثبت مسأله است با بهرهبرداري انسان از طبيعت براي تأمين نيازهاي او ارتباط
دارد. اما گرايش دوم كه در طرف منفي قضيه است توانايي طبيعت در برآوردن اين نيازها
را به چالش ميكشد. اين دو گرايش طبيعتاً دير يا زود با هم تضاد پيدا ميكنند.»
بهره كشي بيش از اندازه سرمايهداري از منابع طبيعي و ازدياد روزافزون حجم
پسماندهاي انساني سرانجام به تخريب طبيعت منتهي ميشود. اين فرايند در وهله اول
تنها در سطح منطقهاي روي ميدهد و در مراحل بعدي جهان و حتي كل سياره زمين را در
بر ميگيرد و از اين طريق بر آب و هوا تأثير ميگذارد. مقابله جدي با بحرانهاي
زيست محيطي تنها با كند شدن روندي كه بشر در چند قرن اخير در پيش گرفته امكان پذير
نميباشد بلكه بايد دگرگونيهايي اساسي نيز در اين زمينه صورت بگيرد. اما اين ممكن
نيست مگر با تغيير رژيم اقتصادي.11»
اكنون كه تغييرات اقليمي كم كم به مسألهي اصلي دولتها تبديل ميشود و قدرتهاي
سياسي سعي در نهادينه سازي فعاليتهايي دارند كه به منظور جلوگيري از وقوع آن انجام
ميگيرد برخي به اين موضوع اشاره دارند كه جنبش حفظ محيط زيست ديگر نميتواند در صف
مخالفين دولت به كار خود ادامه دهد12.
اما اگر بعضي از طرفداران اين جنبش به اميد واهي نجات كره زمين به وسيله راهبردهاي
سرمايهداري به اين تدابير دل بستهاند سايرين در مسيري مخالف قدم نهاده و معتقدند
كه تخريب زیست بوم ها در جوهره اين نظام است. يكي از اين افراد كه او را از
طرفداران تمام عيار جنبش حفظ محيط زيست معرفي ميكنند «جيمز گوستاو اسپت» است. وي
در دولت جيمي كارتر رياست شوراي كيفيت محيط زيستي را بر عهده داشت و «انستيتوي
منابع جهاني» را نيز بنيان نهاد. «اسپت» همچنين يكي از مؤسسين «شوراي دفاع از منابع
طبيعي» و مشاور ارشد تيم انتقالي بيل كلينتون بود و از سال 1993 تا 1999 ميلادي نيز
«برنامه توسعه سازمان ملل» را اداره كرد. وي در حال حاضر رياست «مدرسه عالي
جنگلداري و مطالعات زيست محيطي» دانشگاه ييل را بر عهده دارد كه از مؤسسات آموزشي
معتبر امريكا به شمار ميرود. مزيد بر اين «اسپت» موفق به دريافت جايزه «سياره آبي»
ژاپن نيز گرديده است.
اخيراً «اسپت» در كتاب خود با عنوان «پلي در انتهاي جهان: سرمايهداري، محيط زيست و
حرکت به سوی پایداری پس از عبور از بحران» (چاپ 2008) نقش اين نظام در تخريب محيط
زيست را به شدت به باد انتقاد گرفته و با بازنگري رادیکال در افكار خود راه مقابله
با مخاطرات برخاسته از سيستم اقتصادي كنوني را انتخاب كرده چرا كه اين سيستم همواره
در پي انباشت ثروت و رشد بيشتر به هر قيمتي است. وي مينويسد: «سرمايهداري به شكلي
كه ما اكنون ميشناسيم قادر نيست محيط زيست را در وضعيت مطلوب خود حفظ كند.»
به اعتقاد او مشكل اصلي بشر از ديدگاه زيست محيطي رشد اقتصادي تصاعدي است كه نيروي
محركه اين نظام به شمار ميرود. براي رفع اين مشكل نميتوان به تأثير كاهنده رشد
اقتصادي بر محيط زيست ( dematerialization ) اميد چنداني بست زيرا ميتوان اين قضيه
را ثابت كرد كه گسترش توليد افزايش بازدهي مصرف مواد اوليه و انرژي در خط توليد را
خنثي ميسازد. لذا تنها نتيجهاي كه ميتوان از اين بحث گرفت آن است كه در حال حاضر
رشد اقتصادي دشمن محيط زيست به شمار ميآيد و اين دو با هم در تضادند.» در اينجا
ديگر نميتوان نقش سرمايهداري را ناديده گرفت. «از ديدگاه سرمايهداري مدرن رشد
اقتصادي ثمرهاي پرارزش است.» «اسپت» در ادامه و در تييد نظرات خود مطلبي صریح را
از كتاب «درك سرمايهداري» نوشته «ساموئل بولز» و «ريچارد ادواردز» نقل ميكند: «تفاوت
سرمايهداري با ديگر سيستمهاي اقتصادي در تمايل آن به انباشت ثروت، مخالفت آن با
تغيير و گرايش ذاتي آن به توسعه است.»
از ديد «اسپت» مشكل زيست محيطي عصر حاضر آن است كه سرمايهداري نقش يك «سيستم عامل»
را در اقتصاد مدرن ايفا ميكند. «امروزه شركتهاي تجاري بزرگ را دستگاههاي فرافكني
( externalizing machines ) ميخوانند. سرمايهداري اصولاً تمايل به اين دارد كه
حال را به آينده و امور خصوصي را به امور عمومي ترجيح دهد.»
«اسپت» با نقل مطلبي از كتاب دانشگاهي «اقتصاد كلان» (چاپ 2001) اثر «رابرت
ساموئلسون» و «ويليام نوردهاوس» كه از مدافعين اين نظام هستند عنوان ميكند كه
سرمايهداري نظام اقتصادي ظالمي است كه بيرحمانه هدف خود سودجويي را دنبال ميكند.
«اسپت» در ادامه اين نقد در كتاب خود چنين نتيجه گيري ميكند: «1- سيستم اقتصاد
سياسي كنوني كه به آن سرمايهداري مدرن ميگويند تخريب كننده محيط زيست است و اين
عمل نه در مقياسي كوچك بلكه در مقياسي انجام ميگيرد كه كره زمين را با مخاطراتي
بزرگ روبرو ميكند. 2- به گفته «كينس» جوامع مرفه به مرحلهاي رسيدهاند كه مشكلات
اقتصادي آنها ديگر رفع شده يا به زودي به اين مرحله خواهند رسيد و ضروريات زندگي
نيز به اندازه كافي براي عموم مردم فراهم است. 3- در جوامعي كه رفاه بيشتري دارند
سرمايهداري مدرن ديگر كاري را براي سعادت انسان انجام نميدهد. 4- جنبش بينالمللي
هوادار تغيير كه خود را قيامي مقاومت ناپذير، جهاني و بر ضد سرمايهداري توصيف
ميكند قدرتمندتر از آنچه بسياري از مردم در تصور خود دارند است و از اين پس نيز
قدرتمندتر خواهد شد. جمعي از نيروهاي مؤثر در زير لواي اين جنبش گردهم آمدهاند كه
عبارتند از جمعيتهاي طرفدار صلح، عدالت اجتماعي و اكولوژي و نيز شوراها و گروههاي
فمينيست. 5- توده مردم و گروهها تلاش دارند كه با استفاده از تمهيداتي جايگزين
بذرهاي تغيير را بكارند و مسيرهاي نويدبخش ديگري نيز براي حركت به سوي يك سيستم
عامل جديد شناسايي شده است. 6- پايان جنگ سرد راه را براي به زير سؤال بردن
سرمايهداري كنوني هموار ميسازد.
البته «اسپت» سوسياليسم را نميپذيرد زیرا به سنت دوران جنگ سرد آن را نظام حکومتی
کشورهایی مانند شوروی در واپسگراترین نوع خود می داند. وي صراحتاً نظام ديگري غير
از سوسياليسم را براي جايگزيني سرمايهداري مناسب ميشمارد. چنين نظامي از نيروهاي
حاكم بر بازار (البته نه بازار خودگردان سرمايهداري سنتي) بهرهگيري ميكند و در
پي ايجاد یک «جهان پايدار جديد» يا آنگونه كه «گروه سناريوي جهاني» عنوان کرده
جهانی برای سبزهاي سوسيال ( Eco-Communalism نيز ناميده شده) است. صاحب نظران
سناريوي دوم را به انديشمندان تندرويي مانند «ويليام موريس» (كه خود از عقايد «ماركس»
و «روسكين الهام گرفته) نسبت ميدهند. با توجه به اين مسآله «اسپت» در استدلالهاي
خود از جنبش سوسياليستي قرن بيست و يكم كه هدف آن نيل به ارزشهاي بنياديني مانند
عدالت اجتماعي و پايداري زيست بومها است چندان دور نيست. اين جنبش به دنبال خلق
آيندهاي است كه ضمن برآوردن نيازهاي اوليه نسلهاي بعدي به آنها توانايي
بهرهگيري كامل از قوه خلاقه خود را ميدهد. اين هدف محقق نميشود مگر با تجديد
سازماندهي عقلاني ارتباط انسان با طبيعت13.
اين سازماندهي مجدد نه تنها به سمت تغييرات اقليمي بلكه بايد به سمت ساير مشكلات
متعدد نيز هدايت شود. در اين شماره به برخي از اين مشكلات پرداختهايم كه عبارتند
از: تآثيرات سياسي_جغرافيايي به حداكثر رسيدن ظرفيت توليد نفت (جان بلامي فوستر)،
توليد سوختهاي زيستي مايع جايگزين و تبعات آن (فرد مگدوف)، تآثيرات اقتصادي
تغييرات اقليمي (مينكي لي)، علم تغييرات اقليمي (جان دبليو فارلي)، بحران در
اقيانوسها (برت كلارك و ربكا كلازن)، معضل سدهاي بزرگ (روهان دوسوزا) و مشكل جهاني
آب (ماد بارلو). البته در اين شماره ساير بحرانهاي اكولوژيكي را كه اهميت بسياري
نيز دارند بررسي نكردهايم. اين بحرانها عبارتند از: انقراض گونهها (و به طور كلي
از بين رفتن تنوع زيستي)، تخريب جنگلها، بيابان زدايي، كاهش حاصلخيزي خاك، باران
اسيدي، انتشار پسماندهاي سمي (و نفوذ آنها در بدن موجودات زنده)، كنترل بازار بر
فن آوري زيستي، شلوغي شهرها، رشد جمعيت و حقوق حيوانات.
هيچ يك از اين موضوعات از نظر وسعت و وخامت با آنچه ما «معضل زيست محيطي» ميناميم
برابري نميكند زيرا اين مسآله به تنهايي تمامي تناقضات اكولوژيكي جامعه ما و حتي
مباحثي ديگر را نيز در بر ميگيرد. اگر ما اكنون با توجه به وضعيت زيست بومهاي كره
زمين با «حقيقتي هراس آور» روبرو شدهايم دليل آن تآثيرات عديده سرمايهداري بر
بازتولید طبيعت (و انسانها) است. هرگونه تلاش در جهت رفع هر يك از اين معضلات (مانند
تغييرات اقليمي) بدون در نظر گرفتن باقي موارد محتملاً به شكست ميانجامد زيرا اين
بحرانهاي بوم شناختي به رغم آنكه از بسياري جهات از هم متمايزند خاستگاههايي
مشترك دارند.
اگر معتقد باشيم كه توليد انساني فرايندي است در خدمت منافع جمعي كه ريشه در ارتباط
آدمي با طبيعت دارد به نظر ما تنها با تكيه بر اين اعتقاد است كه ميتوان با گسست
اكولوژيكي كه اكنون دامن آن تمامي مناطق كره زمين را در بر گرفته مقابله كرد.
مقالات چاپ شده در اين شماره همگي بر پايه اين اعتقاد به رشته تحرير درآمدهاند.
دومين شماره ويژه نشريه Monthly Review كه در خصوص اكولوژي است و (جهت تكميل اين
شماره) در پاييز سال جاري انتشار خواهد يافت حاوي مقالهاي درباره تبعات سياسي تلاش
انسان براي مقابله با بحرانهاي بوم شناختي است.
چرا كه نه؟
در سال 1884 ميلادي «ويليام موريس» كه يكي از هنرمندان خلاق، روشنفكران سوسياليست
انقلابي و صاحب نظران بزرگ اواخر قرن نوزدهم در زمينه محيط زيست بود مقالهاي با
عنوان «چرا كه نه؟» به سفارش نشريه سوسياليستي Commonweal نوشت. او ميديد اكثريت
مردم و از جمله بسياري از سوسياليستهاي معاصر وي كه عليه سرمايهداري و زشتيهاي
آن سر به شورش برداشته بودند آينده را در ذهن خود به شكلي مجسم ميكنند كه تفاوت
چنداني با دنياي مخروبه و آلوده سرمايهداري ندارد.
«موريس» در اين مقاله چنين مينويسد: «در دوران حكومت نظام سرمايهداري كنوني مشكل
بتوان از رشد اين ساختمانهاي آجري مخوف (كارخانهها) جلوگيري كرد. بدون ترديد
تمايل اين سيستم بر آن است كه روستاها و شهرهاي كوچك را از سكنه خالي كند و آنها را
به مراكز بزرگ تجاري و توليدي بكشاند. اما اگر ما خود را از مالكيت انحصاري بر زمين،
توليد در جهت تآمين منافع عدهاي خاص و رقابت ابلهانه بر سر توزيع كالا رهايي بخشيم
اين هيولاي شرير ديگر كاري از پيش نخواهد برد.
به اعتقاد «موريس» در فراسوي دنياي هراس آلود و پر درد و رنج مردم ستمديده
چشماندازهايي از يك جهان سوسيال وجود دارد كه شاخص ترين آنها زندگي لذت بخشي است
كه سوسياليستها نويد آن را دادهاند. او ميپرسد: «چرا بايد يك سوم انگلستان
آنچنان در دود و دم فرو رود كه (من باب مثال) اهالي بخشي از يورك شاير رنگ طبيعي
گوسفند را سياه فرض كنند؟ و چرا بايد در رودخانههاي يورك شاير و لنكشاير به جاي آب
زلال فاضلاب و رنگهاي صنعتي جريان داشته باشد؟
اما سودجويان از فعاليت باز نميايستند. هيچ كس ديگر وانمود نميكند كه جلوگيري از
ارتكاب چنين جناياتي عليه زندگي شرافتمندانه كار سادهاي نيست. اما «سازمان دهندگان
كار» يا بهتر است بگوييم «سازمان دهندگان منجلاب» ميدانند كه اين كار نفعي براي
آنها ندارد و چون در بيشتر اوقات سال در ويلاي خود در صندلي راحتي لم ميدهند و يا
مشغول شكار يا قايق سواري در درياي مديترانه هستند شايد تجسم منظرهاي از يك ده دود
گرفته را تغييري در زندگي يكنواخت خود ميدانند و تصور ميكنند كه اين كار به
تخيلات آنها پر و بال ميدهد.
«موريس» با رد كردن تمام اين نظرات ميپرسد كه آيا نميتوان در زندگي روشي
شرافتمندانه، پسنديده و سالم در پيش گرفت تا همگان از آنچه مادر طبيعت ارزاني
ميدارد سهمي ببرند و دنياي پست سودجويان سرانجام به پايان خود برسد؟ چرا كه نه14؟
پی نوشت
1- جان بلامي فوستر، سياره آسيب
پذير (انتشارات Monthly Review نيويورك، 1994)، 13». اين مقاله كه به پيش بيني روند
تغييرات كره زمين در چهار دهه آينده اختصاص دارد بر اساس تحقيقاتي از «انستيتوي
ديدهبان جهاني نوشته شده كه مشخصات آنها به قرار زير است: لستر آربروان و همكاران،
«دنياي بيانتها، تاريخ طبيعي (مه 1990): 89» و «وضعيت جهان در سال 1992(لندن، چاپ
Erathscan، )، 8-3».
2- «جيمز هنسن نقطه بازگشت ناپذير»، «اي فرن و كي اچ ردفورد»، «وضعيت دنياي وحش در
سال 2008 (واشنگتن دي سي، چاپخانه **، 2008)»
و نيز نگاه كنيد به «جيمز هنسن، سياره زمين در خطر، New York Times Review of Books
13 ژولاي 2006». با بررسي گسستهايي كه در نتيجه فعاليت نظام اقتصادي مولد ثروت در
زيست كره پديد آمده است بهتر ميتوان موضوع رسيدن تغييرات اقليمي به نقاط آسيب پذير
را درك كرد. در اين ارتباط به منبع زير مراجعه كنيد: «برت كلارك و ريچارد يورك،
سوخت و ساز كربن و سرمايهداري جهاني: تغييرات اقليمي و گسست در زيست كره، تئوري و
جامعه 34، شماره 4 (2005) 428-391
3- «لستر براون، طرح B3.0 (دبليو نورتون، 2008)، 102. آمار جهاني گونههاي در معرض
خطر انقراض نسل در سال 2007 ميلادي بدين قرار است: 12 درصد از پرندگان، 20 درصد از
پستانداران، 39 درصد از ماهيان. رجوع كنيد به «اتحاديه بينالمللي حفاظت از
طبيعتIUCN ، فهرست قرمز گونههاي در معرض خطر //www.iuncredlist.org/info/stats:http،
جدول شماره 1، تعداد گونههاي در معرض خطر بر حسب گروههاي عمده جانداران.» مزيد
بر آن تغييرات اقليمي در حال حاضر تآثيرات قابل توجهي را در تنوع گياهان بر جاي
ميگذارد. «بر اساس مطالعات اخير پيش بيني ميكنند كه تغييرات اقليمي ممكن است تا
پايان قرن به انقراض نسل نزديك به نيمي از گونههاي گياهي جهان بيانجامد.» مراجعه
كنيد به «بليندا هاوكينز، سوزان شاروك و كي هيونز، گياهان و تغييرات اقليمي در
ريچموند، انگلستان: مؤسسه حفاظت از باغهاي گياه شناسي، 2008)9.
4- «ديويد اسپرت و فيليپ ساتون، كد قرمز اقليمي (فيتز روي، استراليا: دوستان زمين،
2008)، براون، طرح B3.0، جيمز هنسن و همكاران، تغييرات اقليمي و گازهاي نشانه»
معاملات فلسفي انجمن سلطنتي 365 (2007)، 54-1925 با جيمز لاولاك، انتقام جويي گايا
(انتشارات New York: Basic Books 2006)، 34، مينكي لي، تغييرات اقليمي،
محدوديتهاي رشد و ضرورتي براي سوسياليسم، آب شدن يخهاي قطب شمال در تابستان تا
سال 2003 ميلادي، اخبار BBC News، 12 دسامبر 2007.
5- «هنسن، نقطه بازگشت ناپذير، 8-7».
6- «براون، طرح B3.0 ،5-4، او که یکی از طرفداران برجسته حفظ محیط زیست است وخامت
مشکلات بوم شناختی را به درستی به تصویر می کشد اما بر این نکنه پافشاری دارد که
بدون ایجاد تغییرات مادی در جامعه و تنها با آمیزه ای هوشمندانه از تمهیدات
تکنولوژیک و جادوی بازار به راحتی می توان این مشکلات را مرتفع ساخت . در این
ارتباط به مقاله نوشته « مینکی لی » که در این شماره چاپ شده است نیز مراجعه کنید.
7- نکلاس استرن، اصول اقتصادی تغییرات آب و هوائی: نگاهی از استرن (کمبریج،
انتشارات دانشگاه کمبریج، 2007).
8- مقاله «نگاهی از استرن» به دلیل
پیشنهادهای اخلاق مدارانه مندرج در آن انتقاد اکثر اقتصاددانان محافظه کار برجسته
جهان مانند «ویلیام نوردهاوس» را برانگیخته است. به اعتقاد آنان در این مقاله بر
ارزش پول درآینده درمقایسه با ارزش کنونی آن بیش از حد تأکید شده زیرا نرخ نزولی که
در این مقاله مبنای محاسبه هزینه ها و منافع حاصل از فعالیتهای اقتصادی در آینده
قرار گرفته از آنچه اقتصاددانانی مانند «نوردهاوس» در محاسبات خود منظور میکنند
بسیار کمتر است و این خود مشکلات زیست محیطی کنونی را وخیم تر نشان میدهد. نرخ
نزولی که «نوردهاوس» برای آینده درنظر میگیرد معادل 6 درصد در سال است اما «استرن»
رقمی کمتر از یک چهارم آن یعنی 4/1 درصد را در محاسبات خود منظور میکند. به عبارت
دیگر مبلغ یک تریلیون دلار درصد سال آینده از دید «استرن» درحال حاضر معادل 247
میلیارد دلار و از نظر «نودرهاوس» تنها برابر با 5/2 میلیارد دلار است.
«نوردهاوس» مقاله «استرن» را بازنگری تندرویانه ای در اصول اقتصادی حاکم بر
تغییرات اقلیمی میخواند و از آن به دلیل پیشنهادهائی که برای کاهش شدید انتشار
گازهای گلخانه ای در کوتاه مدت ارائه میدهد انتقاد میکند. جان براون، اخلاقیات
تغییرات اقلیمی، نشریه "Scientific American" ، 298، شماره 6 (ژوئن 2008) 100-97،
ویلیام نوردهاوس مسأله تعادل (نیوهیون انتشارات دانشگاه ییل، 2008) 18، 190.
9- جیمز هنس و همکاران، کاهش Co2 جوی : هدف نوع بشر چه باید باشد؟ چکیده ای از این مقاله برای نشریه Science فرستاده شد که در شماره چاپ می 2008 آن انتشار یافت. حتی پیش از این هم هنسن و همکاران او در انستیتوی گودارد اعلام کرده بودند که به دلیل احتمال پدید آمدن بازخودهای مثبت و نقاط بازگشت ناپذیر نباید اجازه دهیم که دمای میانگین جهانی در مقایسه با مقادیر آن در سال 2000 بیش از C ْ 1 افزایش پیدا کند. معنای این سخن آن است که مقدار Co2 اتمسفری باید در سطح PPM 450 یا پائین تر از آن نگاه داشته شود. در این زمینه به مقاله زیر نیز مراجعه کنید. پوشکر ای خارچا و جیمز ای هنسن، تأثیرات به حداکثر رسیدن تولید نفت بر مقدار Co2 جوی و آب و هوا، زیست شیمی جهانی زمین (2008، مطبوعات).
10- استرن، اصول اقتصادی تغییرات آب و هوائی 5-4، 16-11، 193، 34-220، 637، 51-649:
«اکنون دیگر شواهد به روشنی نشان میدهند که انسان مسبب گرمایش جهانی است»، نشریه
Science Daily، Browne و
http://www.sciencedaily.comاخلاقیات تغییرات اقلیمی، 100 اسپرت و ساتن، که
قرمز اقلیمی، 30، سر دبیران، فرسایش اقلیمی، Scientific American 298، شماره 6 (ژوئن
2008)، 39، تد تریز، نقدی کوتاه بر مقاله نگاهی از استرن.
Real-World Economics Review، 45 (2008)،
http://www.paecon.net/PAEReview/issue45/trainer45.pdf 58-54.
گرچه در مقاله «نگاهی از استرن» جایگزینی نیروی هسته ای در فرانسه تلاشی موفقیت
آمیز جهت کاهش گازهای گلخانه ای خوانده شده است، دلائل زیست محیطی محکمی برای عدم
انتخاب این مسیر وجود دارد. در این باره به منبع زیر نیز مراجعه کنید: رابرت فوربر،
جیمز سی وارف و شلدون سی پلاتکین، آینده نیروی هسته ای، Monthly Review 59، شماره 9
(فوریه 2008): 48-38.
11- پل ام سوئیزی، سرمایه داری و محیط زیست، Monthly Review 41، شماره 2 (ژوئن 1989) 10-1.
12- مایکل شلن برگر و تد نوردهاوس،
مرگ جنبش حفظ محیط زیست،
Environmental Grant maker Association، اکتبر 2004،
http://thebreakthrough.org/PDF/Death-of-Environmentalism.pdf.
13- جیمز گوستاو اسپت، پلی در
انتهای جهان: سرمایه داری و محیط زیست و پایداری پس از بحران (انتشارات دانشگاه ییل،
نیوهیون، 2008)، Xi ، 26-48، 107، 98-194، سامــوئل بولــز و ریچـارد ادواردز، درک
سرمایه داری (انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک 1985) 119، 52-148.
در مورد «گروه سناریوی جهانی» و پایداری اکولوژیک، سوسیالیسم کلاسیک و نقد
مارکس بر گسست ارتباط سرمایه داری با طبیعت به ترتیب به دو منبع زیر مراجعه کنید:
جان بلامی فوستر، سازماندهی انقلاب اکولوژیک، Monthly Review، شماره 5 (اکتبر
2005): 10-1 و جان بلامی فوستر، اکولوژی مارکس (نیویورک، انتشارات Monthly Review ،
2000)
14- ویلیام موریس، چراکه نه،
اقتباس شده از موریس، نوشته های سیاسی (بریستول، انتشارات Thoemmes، 1994)، 27-24.
«جان بلامی فوستر» سردبیر نشریه Monthly Review و پروفسور رشته جامعه شناسی
در دانشگاه اورگون؛ «برت کلارک» استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه ایالتی
کارولینای شمالی و «ریچارد یورک» سردبیر نشریه «سازمان و محیط زیست» و استادیار
رشته جامعه شناسی در دانشگاه اورگون است. نشریه Monthly Review در ماه سپتامبر کتاب
آنها با عنوان «نقدی بر طراحی هوشمندانه: مادی گرائی درمقابل آفرینش گرائی از دوران
باستان تا به امروز» را به چاپ خواهد رساند.
*« جان بلامی فوستر » سر دبیر نشریه Monthly Review و پروفسور رشته جامعه شناسی در دانشگاه اورگون ، «برت کلارک » استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی و « ریچارد یورک » سردبیر نشریه " سازمان و محیط زیست " و استادیار رشته جامعه شناسی دانشگاه اورگون است . نشربه Monthly Review در ماه سپتامر کتاب آنها با عنوان « نقدی بر طراحی هوشمندانه : مادی گرایی در مقابل آفرینش گرایی از دوران باستان تا به امروز » را به چاپ خواهد رساند .
کانون مدافعان حقوق کارگران