"ملا مهدی روضه خوان، "حاج آقا کروبی"

 

 

م. ساقی

 

 

شیخ "مهدی کروبی" را همه می شناسیم ولی آیا او همان "مهدی کروبی" واقعی است و یا اینکه او را رنگ کرده اند و به جای "سیاستمدار" به خیک ِ"امت اسلام" بسته اند.

 

بد نیست یکی از خاطراتم را در این جا بیاورم:

 

در زمانی که در ایران بودم ، تعطیلات و آخر هفته ها را با دوستان به کوهنوردی و شکار می رفتیم و یکبار به اتفاق نازنینی برای اولین بار، راهی مناطق کوهستانی اطراف شهرهای "الیگودرز" و "خمین" شدیم ، شب را در جیپ شکاری گذراندیم و دم دمای صبح که از خواب بیدار گشتیم، ابتدا با دوربین شکاری ، رشته کوههای مه گرفته ی اطراف را چریدیم ، کمی بعد چای را دَم نموده و جای شما خالی، صبحانه را با شنیدن موزیک "مونامور" نوش جان نمودیم. سپس به شناسایی منطقه مشغول شدیم ...

 

 

در این مناطق مردمانی ساده و خونگرم زندگی می کردند که با تعدادی از آنها از جمله پیرمردی مسن و بلندقد که کمرش در اثر سختی های روزگار دوتا شده بود، به گفتگو پرداختیم. این پیرمرد، شیخ "مهدی کروبی" را بخوبی می شناخت و دل پری از او داشت. به شوخی به او گفتم:حاجی چرا نمی روید پیش او، شاید کمکتان کند... صورتش سرخ شد و با عصبانیت شروع به فحاشی کردن به او کرد و پیشینه ی او را چنین شرح داد:

 

این فلان فلان شده، روضه خوان بود و بر خلاف کشاورزان و دامداران که از صبح تا شب زحمت می کشند، تن به کار نمی داد و روزگارش از راه "روضه خوانی" و "گدایی"می گذراند و حالا برای ما رییس مجلس کشور شده است و به دزدی و عیاشی می پردازد. به او گفتم حاجی تازه جشن تولد پسرش سکه ی طلا تقسیم می کرد و یکبار هم می خواسته از ایران فرار کند که پاسداران به فرودگاه می روند و جلوی فرار او را می گیرند و کتک حسابی به او می زنند.

 

گفت: خوب کاری کردند. او فرد بسیار ترسو و بیسوادی است که به علت دوستی ِ نزدیکی که با شخص" خمینی" و نزدیکان او داشت، به یکی از اعضای مافیای ِ قدرت و ثروت تبدیل شد.

 

او همچنین ادامه داد: در روستاهای خود ما و روستاهای "چهارچشمه" و "گلیگرد"، ... زمانی که مردم محصولات خود را جمع آوری می کردند، او سرو کله اش به "خرمنجا" می افتاد و با "روضه خوانی" و آه و ناله ... به سرکیسه کردن مردم می پرداخت. او حتی به ته مانده ی گندم های باد داده شده ی ما نیز رحم نمی کرد، به همین خاطر، گاهی مردم "آبادی" برای راحت شدن از دستش، او را دنبال می کردند...

 

گفتم: حاجی اگر الان ببینیش چکارش می کنی؟

گفت: چنین تو گوشش می زنم که عمامه اش به هوا برود.

 

بعد از این ماجرا، با آن پیرمرد ساده و رنجدیده، و همسر مهربان و باصفای او رفیق شدیم، ولی چند سال پیش شنیدم که به علت پیری و بیماری، برای همیشه تن به خاک سپرده است.

 

یادش بخیر و روحش شاد باد

 

برای شادی روح او، موزیک "مونامور" را با هم گوش می نماییم:

 

http://www.youtube.com/watch?v=86mV4aPF8Z0

 

 

 

 

"مهدی کروبی" تحت انرژی درمانی ِ"علی اکبری"

 

 

 

کروبی از زبان خودش:

 

مُو را نادان وِ مفلوک آفریدند

ز نسل ِ"یابو" و "خوک" آفریندند

مو را در دوره ی ماقبل ِ طاغوت

میوُن ِ دشت متروک آفریدند

 

مو بوُدوم روضه خوانی دُون پایه

که کارُم بود از دنیا گلایه

گهی نالیدوم از درد ِ گدایی

گهی از باد "فتق" و درد "خایه"

 

مُو آن شیخُوم که پالانُم مُدرنه

اراجیف فراوانُم مُدرنه

به قد و هیکل ِشیکُم نظرکن

سر و ریش مسلمانُم مُدرنه

 

مُو قوم و خویش "روح الله" بُودم

مخالف با نظام "شاه" بُودم

گدا بُودُم به کوه و دشت ِ" قریه"

بدنبال دو گونی "کاه" بودم

 

"خمینی" بود یار و یاور مو

به روز ِ شوربختی در بَر مو

مو بودُم بنده ی وامُونده ی او

و او دیو جماران، رهبر مو

 

موُ در "مجلس" بسی ایثارکردُم

به دولت خدمت ِ بسیار کردُم

اگر مال و مِنالی دارُوم امروز

ندزدیدُم به "وَلله" کار کردم

 

اگر روزی "رییس جُمهور" گردُم

بسان "احمدی" پر زور گردُم!!

به آمریکا رَوُم با خنده و پُز

سخنرانی کنُُم، مشهور گردوم

 

 

07.10.2008

http://ashiyaneyehsaghi.blogspot.com/

sashiyaneh@yahoo.de