گزارشی از جلسه سخنرانی در رابطه با سی سال
نقض حقوق بشر در ایران،
در شهر زاربروکن آلمان
24.09.2008- سایت انتگراسیون، حنیف حیدرنژاد
عکس: کانون فرهنگی پیوند
" کانون فرهنگی پیوند" در شهر زاربروکن روز شنبه 20 سپتامبر 2008 مراسمی را با
عنوان زیر اعلام کرده بود:
محل وقوع جنایت ایران
سی سال تعقیب، دستگیری، زندان، شکنجه، تجاوز، اعدام، اعدام زنان باردار و کودکان
زیر 18 سال، سنگسار، فقر، فحشا، اعتیاد، بیکاری، سانسور و ... ..
نسرین بهجو برنامه ریز و سازمانده (چپ) و مرجان آقائی، مجری و مترجم ( راست)
این مراسم از ساعت 17.30 شروع و تا ساعت 22.15 با حضور حدود 60 تا 70 نفر ادامه
پیدا کرد. شرکت کنندگان اکثرا ایرانی و حدود 15 نفرنیز آلمانی بودند. مجری برنامه،
برنامه را به زبان آلمانی و فارسی اداره میکرد. علاوه بر یکی از سخنرانان که خود
آلمانی بود، دو تن از سخنرانان ایرانی نیز مطالب خود را به زبان آلمانی ایراد کردند.
دیگر سخنرانان ایرانی مطالب خود را به زبان فارسی قرائت و یک مترجم نیز متن از پیش
ترجمه و آماده شده سخنرانی آنان را به آلمانی قرائت میکرد. متن فارسی و آلمانی
سخنرانانی که از قبل سخنرانی خود را بصورت کتبی ارائه داده بودند بر روی یک میز در
ورودی سالن قرار داده شده بود.
..
سخنرانی افتتاحیه
..
پتر یاکوبی: در مقابل نقض حقوق بشر در ایران سکوت نمی
کنیم
پتر یاکوبی وزیر مالیات ایالت زارلند از طرف خود و نیز به نمایندگی از نخست وزیر
این ایالت، در سخنرانی افتتاحیه اش با اشاره به نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در
ایران، با صراحت اعلام کرد که برای من و نخست وزیر ایالتی آقای پتر موُلر روشن و
مشخص است که داریم از چه جلسه ای حمایت میکنیم. وی با اشاره به تاریخ و فرهنگ کشور
ایران و با نام بردن از برخی بزرگان ایرانی در عرصه جهانی علم و دانش، ابراز تاسف
کرد که امروز کشور ایران توسط حکومتی اداره میشود که حقوق بشر، از جمله حقوق زنان و
کودکان و اقلیتهای مذهبی و ملی، در وسیع ترین شکل ممکن در آن نقض میشود. او یاد آور
شد که دفاع از حقوق بشر برای ما یک اصل خدشه ناپذیر است و با اشاره به موفقیت های
جامعه ایرانیان آلمان و ایرانیان ساکن ایالت زارلند در انطباق و پیوند زدن خود به
جامعه آلمان، اعلام کرد که مطابق تحقیقات انجام شده، ایرانیان آلمان اگر چه در
مقایسه با دیگر ملل ساکن در آلمان، اقلیت کوچکی محسوب میشوند، اما در زمینه
انتگراسیون بهترین نمونه بشمار میایند. وی برای برگزار کنندگان و شرکت کنندگان جلسه
در اهداف حقوق بشریشان آرزوی موفقیت کرد.
..
سخنرانی ها
ایرج مصداقی: خمینی پیشوای شقاوت و بیرحمی در عصر جدید
ایرج مصداقی زندانی سیاسی سابق که بیش از ده سال را در زندانهای مختلف جمهوری
اسلامی گذرانده، سخنرانی خود را به "مبانی ایدئولوژیک زندان و شکنجه در ج.ا "
اختصاص داد. وی کوشید به صورت مختصر توضیح دهد که چگونه است که شکنجه گران در
زندانهای رژیم علیرغم انجام بدترین جنایتها، کار خود را عبادت به خدا تلقی میکنند.
او با نقل قول هائی از خمینی به عنوان بناینگذار ج.ا بر نقش او به عنوان پیشوای
شقاوت و بیرحمی درعصرجدید تاکید نمود و یاد آور شد:
..
"در شریعت خمینی و پیروانش، "یومالله" روز مرگ و نیستی و عذاب است. خمینی خطوط
نظام مورد نظر خود را به روشنی ترسیم کرده و از جمله برای آن که فرمان کشتار
مخالفان سیاسی را مشروع جلوه دهد، با یک شبیه سازی تاریخی - مذهبی، چنین میگوید:
ما خلیفه میخواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند! همانطور که رسولالله دست
میبرید، حد میزد، رجم میکرد!"مصداقی در جای دیگر ادامه داد: خمینی در تاریخ ۲۳
دی ۱۳۶۰ در حضور رؤسای جمهور، مجلس، نخست وزیر و هیأت دولت، شکنجه و مرگ را تنها
راه چارهی کسانی معرفی میکند که در زندانها تهذیب و تربیت نمیشوند و از قول
خمینی ادامه داد:
..
"در ایران هم این مسئله كه میبینید كه در همه جا برای ما هی طرح میشود كه اینها
آدم میكشند، آنها خیال میكنند كه ایران آدم میكشد، ایران تا امروز یك دانه آدم
را نكشته است، ایران یك سباعی را كه حمله كردند بر همه چیز اسلام، ملت، انسانیت،
آنها را اگر بتواند تهذیب میكند و اگر بتواند با حبس آنها را نگه میدارد تا
تهذیب بشوند، اگر نتواند تصفیه میكند. این همان كاری است كه همه انبیا از اول خلقت
تا حالا كردهاند و آن اشخاصی را كه دیگر قابل اصلاح نبودهاند، آن اشخاص را یا غرق
كردهاند و یا از بین بردهاند."
..
مثالهائی که مصداقی به نقل از محمد پیامبر مسلمانان به آنها
استناد میکرد، احساس دوگانه ای از خنده و تمسخر و خشم و عصبانیت شنودگان را بر
انگیخت. از جمله در بخشی از سخنرانی اش تحت عنوان ... گفت:
"در روایاتی که از امامان و پیامبر نقل میشود کمتر اشارهای به مجازات جداگانه
مردان شده است؛ در حالی که مجازاتهای زنان در روایات مختلف دستهبندی
شدهاند.برای مثال "علامه" مجلسی، یکی از فقهای بزرگ شیعه، ..
عذاب زنان در جهنم را از قول پیامبر در سفر معراج و پس از بازدید او از جهنم، چنین
نقل میکند:
..
زنان امتم را دیدم که به انواع عذابها مجازات میشدند. زنی را دیدم که از موی سر
آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد؛ زنی را دیدم که از زبانش آویران
کردهاند و از آب سوزان جهنم به گلوی او میریزند؛ زنی را دیدم که از پستانش آویزان
کردهاند؛ زنی را دیدم دست و پایش را بستهاند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند؛
زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از
سوراخهای بینیاش بیرون میآمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود؛ زنی
را دیدم که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است؛ زنی را دیدم که گوشت بدنش را
با قیچیهای آتشین ریز ریز میکنند؛ زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش میسوزد
و امعا و احشای داخلیاش را میخورد؛ زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ
بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود؛ زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او
داخل میشود و از دهانش بیرون میآید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او
میکوبند."
..
سهراب خوشبوئی: سرنوشت من و خانواده ام، تنها یک نمونه از هزاران نمونه است
سخنران بعدی سهراب خوشبوئی بود که موضوع سخن خود را به بیان سرنوشت شخصی و خانوادگی
اش با عنوان "پرونده ی جنایتی دیگر " اختصاص داد. پرونده یا نمونه ای از هزاران
نمونه مشابه در ایران! خوشبوئی با وجودی که تنها کمی بیش از دو سال است که به آلمان
آمده، سخنان خود را به زبان آلمانی ایراد کرد. امری که احترام و تحسین بسیاری از
شرکت کنندگان را بر انگیخت.
..
سهراب خوشبوئی متولد 1356 در شیراز است. در دو سالگی حبس در زندان را به همراه مادر
و خواهرانش تجربه میکند. پس از دوسال از خانواده جدا و نزد فامیل نگهداری میشود. در
دوران دانشجوئی در حرکت های اعتراضی شرکت میکند. و به مدت 6 روز بازداشت می شود و
باتوجه به سوابق سیاسی خانوادگی برای همیشه از ادامه تحصیل محروم میشود. بدنبال
خطرات و مشکلاتی که وی با آن روبرو میشود و پس از چند ماه زندگی مخفی با همسرش از
ایران خارج و راهی آلمان میشود. او در تبعید بصورت مستقل کنار گروه های مختلف
فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود را همچنان فعالانه ادامه میدهد. ..
..
وی در قسمتی از سخنان خود گفت: " در زندان شهر استهبان هستیم که خواهرم سوسن را پیش
ما آورده اند، او بزرگترین خواهر من است و مانند دیگر اعضای خانواده رابطه عاطفی و
صمیمانه ای با من دارد، اما عجیب است، او مرا نمیشناسد! صورتش را در پشت چادرش
پنهان می کند و صدایش را تغییر می دهد که او را نشناسم اما تمام این کارها تنها
دقایقی مرا به شک می اندازد و باز به شناخت خود ایمان می آورم و او را خواهر خود
خطاب میکنم اما این مساله عجیب و مشکوک ادامه دارد. او را که قبلا موفق به فرار شده
بود دوباره دستگیر کرده بودند اما هویت او برایشان آشکار نبود و من تنها کسی بودم
که این مساله را درک نمیکردم، اگرچه بالاخره با صحبتهای فراوان مادرم وارد یک بازی
کودکانه شدم و پذیرفتم که او فعلا خواهر من نیست.
آن زمان خون آشامی به نام عندلیب، قاضی دادگاه انقلاب در شهر فسا بود که دستش به
خون صدها نفر از جوانان آلوده است و اگر هویت خواهرم آشکار می شد با توجه به سابقه
ی فرارش عاقبتی جز اعدام در انتظارش نبود. سرانجام به زندان اصلی منتقل می شویم،
زندان عادل آباد شیراز با درب های آهنی غول آسایی که هرگز فراموششان نخواهم کرد. دو
برادر دیو سیرت به نامهای مجید و خلیل تراب پور در آن زمان ریاست این زندان را بر
عهده داشتند، جلادانی در نوع خود کم نظیر و آنچنان بی شرم که دو دهه بعد از آن همه
جنایات، خود را کاندیدای شورای شهر شیراز می کنند.
...
سرانجام 6 ساله شدم و بنابر قوانین می بایست که تن به
دوری از خانواده می دادم. من از زندان اخراج شدم و وظیفه مراقبت از من به پدرم و
سپس به خاله ام محول شد. از این پس زندان را از این سوی شیشه ها و میله ها تجربه
کردم."
در ادامه سخنانش او به "ارمغانی" که رژیم جمهوری اسلامی برا ی وی و خانواده اش به
همراه آورد اشاره کرد و با نام بردن از 11 نفر از افراد خانواده اش به سرنوشت تک تک
آنها اشاره کرد.
فاطمه ناظری، مادر و محمدتقی خوشبویی، پدر- و برادرانش: غلامعلی خوشبویی، بیست و سه
ساله- سیروس خوشبویی، بیست ساله- ساسان خوشبویی، 17 ساله - سیاوش خوشبویی در آنزمان
11 ساله- وخواهرانش: سوسن خوشبویی، 16 ساله- سعیده خوشبویی، در آنزمان 13 ساله-
سیما (سارا) خوشبویی، که در دو سالگی با خود او به همراهه مادرش به زندان رفت. او
همچنین از دوتن دیگر از افراد خانواد ه اش یاد کرد: اعظم صیادی، اولین عروس خانواده
و همسر برادرش غلام و نیز سحر نامزد برادر دیگرش سیروس
سهراب خوشبوئی در مورد پدر و مادرش می گوید : پدرش پس از دستگیری افراد خانواده و
مصادره تمامی دارایی هایش متواری می شود و ناباورانه شاهد تلاشی و نابود شدن
خانواده اش میگردد. او تا مرز جنون پیش رفته و سر انجام در سال 1375 چشم از جهان
فرو می بندد. مادرش محکوم به شاهد بودن مرگ سه تن از پسرانش می شود و اولین عروسش
را تا لحظه ی عزیمت به سوی طناب دار بدرقه میکند. مادر سرانجام پس از تحمل چهارسال
و نیم حبس، به یک زندگی به یغما رفته و فنا شده باز میگردد.
او پس از بر شمردن سرنوشت دیگر افراد خانواده اش در قسمت پایانی به سرنوشت خودش و
سختیها، تبعیض ها، تحقیرها و خطراتی که باید تجربه میکرده اشاره کرد و توضیح داد که
چرا و چگونه ناچار شد که ایران را ترک و به آلمان پناهنده شود.
برنو شیرا: رژیم جمهوری اسلامی رفرم پذیر نیست
سخنران بعدی برنو شیرا یک روزنامه نگار آزاد آلمانی بود که موضوع سخن خود را "
ایران ماده منفجره برای اروپا" انتخاب کرده بود. او ابتدا اشاره کرد که بعد از
انقلاب ایران در سال 1979 به این کشور و مردم آن علاقه مند شده و تا کنون چندین و
چند بار به ایران مسافرت کرده است. او تاکید کرد بدلیل این علاقه و بدلیل آنکه در
طی سه دهه گذشته شاهد بوده که چگونه مردم ایران توسط حاکمان کشور فریب خورده و
بدلیل نقض وحشتناک حقوق بشر در ایران، نمی تواند نسبت به رویدادهای کشور ایران و
سرنوشت مردم آن بی تفاوت باشد. او همچنان تاکید کرد: هر کس که در مقابل آنچه که
امروز در ایران میگذرد سکوت کند، شریک جرم جانیان حاکم بر ایران محسوب میشود.
برونو شیرا از تجارب عملی دیدارهای خود از آغاز انقلاب تا سال 2005 مثالهائی آورد و
نتیجه گیری کرد: اگر چه وقتی قانون اساسی ایران مطالعه شود شاید موارد مثبتی در آن
بتوان دید، اما معنی همه مواد این قانون با یک جمله کاملا متفاوت میشود. آنجا که
گفته میشود در صورتی که اجرای این قوانین مغایر با ارزشهای اسلامی نباشد.
او با یادآوری افراد و شخصیت های مختلف در رهبری این رژیم و نقشی که هر کدام در
فریب و سرکوب مردم ایران داشته اند، یاد آور شد که در چهارچوب این رژیم و قانون
اساسی آن رفرم کاملا بی معنی بوده و اصلا امکان پذیر نیست و برای نمونه به نقش
خاتمی از اول شکل گیری این رژیم تا زمانی که بالاترین قدرت اجرائی به شمار میرفت
اشاره نمود و نتیجه گیری کرد مشکل نه این یا آن فرد در رهبری این رژیم، بلکه مشکل
خود دین اسلام است.
او در پایان با تاکید بر اینکه چندین و چند بار قران را با ترجمه آلمانی اش مطالعه
کرده، استدلال کرد که این کتاب و مذهب بر آمده از آن بر ضد حقوق بشر است. برای مثال
به محمد پیامبر مسلمانان و ازدواج های او اشاره کرد و به صراحت گفت اگر محمد در
شرایط امروزی زنده میبود به عنوان یک کودک آزار مورد محاکمه قرار میگرفت.
مینا احدی: بسیاری از ایرانیان اکنون از مذهب گریزانند
مینا احدی بنیانگذار کمیته بین المللی علیه سنگسار و کمیته بین المللی علیه اعدام و
انجمن مسلمانان سابق، سخنران بعدی بود. وی موضوع سخنرانی خود را اینگونه انتخاب
کرده بود "جمهوری اسلامی را در دنیا منزوی کنیم". او به این مسئله اشاره کرد که در
آلمان، هم در بین سیاستمداران و هم در بین رسانه های گروهی علاقه زیادی وجود دارد
که ایران را کشوری اسلامی معرفی کنند. حال آنکه ایران یک کشور است و یک کشور یا
سرزمین نمی تواند اسلامی باشد. در ایران بسیاری از مردم به اسلام اعتقاد دارند اما
بخش بزرگی از مردم از اسلام و مذهب برگشته اند. وی تاکید کرد باید کاری کرد تا
رسانه های گروهی جهان صدای این بخش از جامعه را بشنوند.
مینا احدی در قسمت دیگری از سخنانش به تلاش انجمنهای اسلامی در آلمان برای قدرت
گرفتن در جامعه آلمان اشاره کرد و سازش سیاستمداران و رسانه های آلمانی در مقابل
این مسئله تحت عنوان تولرانس یا رواداری را محکوم کرد. او تاکید کرد که تاسیس مساجد
در آلمان نه تنها هیچ کمکی به انتگراسیون نمی کند، بلکه باید آنرا یک مانع جدی در
سر راه انتگراسیون بشمار آورد.
بصیر نصیبی: رژیم ج.ا همچون حکومت نازی ها از سینما استفاده ابزاری و تبلیغی میکند
بصیر نصیبی بنیانگذار سینمای آزاد ایران، عضو هیئت مدیریه سینما در تبعید و مدیر
مجله اینترنتی سینمای آزاد سخنرانی خود تحت عنوان " نگاهی به بهره جوئی سیاسی
جمهوری اسلامی ایران از سینما و هنر مندان سینما" را به قرائت نامه سرگشاده اش به
رئیس جشنواره فیلم برلین آله اختصاص داد. او در قسمتی از سخنرانی اش به مقایسه
سینمای زمان هیتلر و سینما در رژیم جمهوری اسلامی پرداخت و گفت:" همخوانی سينمای
جمهوری اسلامی و سينمای آلمان نازی به حدی آشکار است که فقط با کمی تأمل به بافت
کلی سينمای جمهوری اسلامی و کسب اطلاع از شرايط سينما در دوران نازی ميتوان ابعاد
آن را شناخت. وزارت ارشاد و تبلیغات اسلامی نحوه تبلیغاتش را مو به مو از وزارت
ارشاد و تبلیغات آلمان نازی کپی کرده است. حتا می شود گفت در بسیاری موارد از
فرامین و ابلاغیه های گوبلز هم پیشی گرفته اند. اینان به فرمان خمینی اکثر فیلمهای
قبل از انقلاب را درون کامیون ریختند و به بیابان بردند و جشن فیلم سوزان براه
انداختند."
نصیبی خطاب به مدیر چشنواره فیلم برلین آله و با یاد آوری اینکه رژیم ج.ا همچون
حکومت نازی ها از سینما استفاده ابزاری و تبلیغی میکند تأکید کرد:" بیادتان بیاورم
که بر اساس ماده 5 اساسنامه وزارت سانسور ( ارشاد اسلامی) جمهوری اسلامی خروج فیلم
به هر شکل و شیوه و برای هر منظور، ( شرکت در جشنواره ها ِو یا هفته های فیلم...)
در شورایی با حضور نماینده واواک [ وزارت اطلاعات و امنیت] ، وزارت ارشاد و بنیاد
فارابی به دقت باز بینی می شود و اگر حضورش به نفع چهره سازی ج. اسلامی بود، اجازه
صدور صادر می شود. شما برای انتخاب های وزارت ارشاد جمهوری اسلامی امکان نمایش
فراهم می آورید. آیا اگر روزی برسد که همه پرونده های جمهوری اسلامی در ارتباط با
استفاده سیاسی اش از سینما به مانند دوران نازی ها شفاف شود، شما از رفتار کنونی
خود پشیمان نخواهید شد؟
گیسو شاکری: در جمهوری اسلامی ایران هیچ گروه هنری یا هنرمندی برای اجرای برنامه،
بدون اجازه و تائید رسمی وزارت ارشاد اسلامی، اجازه خروج از کشور را ندارد
گیسو شاکری آخرین سخنران این شب بود که "سیاست فریبکارانه فرهنگی دولت ایران و
سرکوب هنر و هنرمند متعهد" را موضوع سخنرانی اش انتخاب کرده بود. گیسو شاکری آوازه
خوان تبعیدی و فعال جنبش زنان در کنار موسیقی ایرانی در زمینهً موسیقی غربی نیز
آموزش دیده و با گروه های سوئدی همکاری نزدیک دارد. او با سخنرانی و اجرای کنسرت
هایش در اورپا، آمریکا و استرالیا سعی در حفظ و اشاعهً فرهنگ و هنر متعهد و مردمی
ایران دارد.
او در قسمتی از سخنرانی اش گفت: " در ایران امروز زنان در تمام زمینه های هنری و
فرهنگی به عنوان عناصری منفعل و وابسته به مرد مطرح می شوند. در قصه ها و فیلمنامه
ها و تئاتر ها و متن های آموزشی، در کتاب های مدارس و متن های ادبی نقش منفعل زن
مطرح و تبلیغ می شود. در زمینه ی موسیقی، صدای زن به تنهائی نباید شنیده شود.
هنرمندان زن تنها در مجالس زنانه و یا مجالس مذهبی زنانه آزادند که بخوانند. نمایش
آلات موسیقی در تلویزیون ممنوع است. در نقاشی و مجسمه سازی، تصویر زن نباید کشیده
یا ساخته شود چرا که موجب تحریک مردان می شود و این گونه کار هنری، رقابت با خدا و
دخالت در آفرینش است. رقص ممنوع است. در سینما نقش زن نقشی منفعل است. مرد نباید زن
را لمس کند، او را ببوسد و یا با او دست دهد. اما جالب و شنیدنی است که در همین حال،
اگر در صحنه ای قرار است زنی مورد ضرب و شتم قرار بگیرد، بازیگر مرد می تواند با تن
زن تماس پیدا کند و او را بزند."
گیسو شاکری در قسمت دیگری از سخنانش به تلاش رژیم ج. ا برای استفاده ابزاری از هنر
و هنرمندان اشاره کرد و گفت: " یادآوری باید کرد که در جمهوری اسلامی ایران هیچ
گروه هنری یا هنرمندی برای اجرای برنامه، بدون اجازه و تائید رسمی وزارت ارشاد
اسلامی، اجازه خروج از کشور را ندارد. هدف جمهوری اسلامی در تشویق به برگزاری
برنامه های فرهنگی، جشنواره ها و کنسرت ها ی اینچنینی در خارج کشور و پشتیبانی مالی
دولتی از این گروه ها به قرار زیر است:
- سرپوش گذاشتن به ترورها و کشتار و سرکوب آزادی خواهان
- ایجاد توهم در ماهیت ضد بشری رژیم برای غرب و تبعیدیان
- مخدوش کردن مرزهای مبارزاتی میان مخالفان رژیم در خارج از ایران که خواهان
سرنگونی دولت جمهوری اسلامی هستند و طرفداران خود و هنرمندان صادراتی. دعوت از
هنرمندان زن ایرانی ساکن اروپا برای شرکت در جشنواره های موسیقی زنان در ایران، نیز
بخشی از همین برنامه بود.
- پوشش گذاشتن بر مساله مهمی که شاهرگ حیاتی حکومت اسلامی است، یعنی زن و حقوق
انسانی اش."
***
پایان برنامه
در پایان برنامه خانم شاکری با حضور هنرمندان دیگر و همراهی سنتور، دف و تُنبک چند
ترانه اجرا کرد. او با ارتباط زنده و پر نشاط با شرکت کنندگان آنها را عاشقانی خطاب
کرد که هرکدام با تحمل سختی های فراوان، همچنان بعد از سی سال به عشق آزادی سرزمین
و مردم ایران تلاش میکنند و آنانرا ستود.
***
سایت انتگراسیون در آینده متن فارسی و آلمانی آن تعداد از سخنرانی هائی که در
اختیار دارد را منتشر خواهد کرد.
HOME