روز 21.06.2008 موقع برگشتن از سر کار ساعت 9 شب توسط پلیس شعبه خارجی شهر وان ترکیه دستگیر و بعد از اخذ گزارش پزشکی قا نونی از بیما ر ستا ن د ولتی وان ، دال بر عد م هر گونه آ ثار شکنجه بر بدن من ، اینجانب را در بازداشتگاه پلیس شعبه خا رجی (نظارت ها نا ) واقع در زیر زمین سا ختمان چویک کوت باز داشت کردند. در باز داشتگاه فوق بنده را در یک سلول جداگانه نگه داشتند ، در سلول دیگر بیش از بیست نفر ایرانی ،افغانی و در سلول جداگانه خانم ها دو
نفر خانم افغانی با بچه خرد سال بودند ، که کلیه بازداشت شد گان بصورت مداو م از طریق دوربین هایی که به سقف بیرونی قسمت خارج میله ها نصب شده بو د، کنترل میشدند. (یعنی وجود مدرک انکار ناپذیر در صورت انکار پلیس ) بهداشت محیط بازداشتگاه فوق چه از نظر پتو ها، سیستم تهویه هوای درون سلول ها ، واقعآ افتضاح و آلوده بود .
وقتی مامور چند تکه نان به آ نها میداد (بازداشت شد گان ) نان ها را در هوا می قاپیدند ( نما دی از شکنجه روحی وروانی) .
صبح روز یکشنبه 22.06.2008 ساعت 8 بنده را با زدن دستبند معکوس ( ترسه دستبند) به فرود گاه شهر وان برده و در
آنجا به طبقه دوم اتاق پلیس فر و د گاه بر ده و خو د ما موران پلیس صبحا نه میل فر مودند!! و منتظر رسیدن هواپیمای از
استانبول شدند، در ساعت 9 صبح هواپیمای در باند نشست و ما در آن هنگا م به همراه پلیس ها در داخل مینی بوس فورد
ترا نز یت در کنار د رب گوشه سمت را ست ( درب توری ) با ند بودیم ، یکی از چهار نفر مامور به حالت کا ملآ ، آ ماده در
کنار ماشین و من ماند و سه نفر دیگر برای آ وردن ا فراد د ستگیر شده به طر ف پلکان های هواپیما رفته و به همراه دو نفر
مامور پلیس از استانبول و کمیسر ( معاون پلیس شعبه خارجی شهر وان ) سه فرد ا یرا نی را نزد ما شین پلیس که بنده نیز
در داخل آ ن بود م آ وردند ، سپس هر چهار نفر ما را به هم دستبند زدند و خود شان در فاصله کمی با ماشین به اوامر کمیسر
که تا کید داشت ما را یک جای ول کنند که ماموران مر ز بان رژیم جمهوری اسلامی سریعتر ببینند .
( سپس یکی از اون ایرانی های بنا م حسین به ما مور که از استانبول آ نها را آور ده بود گفت : جناب پنجاه دلار ما را لطفا
پس بدین !! پلیس فوق بعد از اینکه رنگ اش سرخ شد ، بجای 50 دلار ، 50 لیر داد !! سعی داشت پولش را بخورد).
بعد از گرفتن تمام اوا مر توسط پلیس ما را به طرف شهر ا وزآلپ وابتداء به یک قرارگاه ارتش بنا م مصطفی مولالی بردند تا از آنها اجازه رفتن به مرز را بگیرند ، ولی بدلیل روز یکشنبه و نبودن فرما ندهی که بتواند مجوز لاز م را بدهد ما را به باز د ا شتگاه امنیت شهر ا وزآلپ برده و تا ساعت 7 عصر در یک مکان بیماری زا وغیر بهداشتی بدون غذا نگه داشتند ، فقط دو بار برای استفاده از توا لت ما را بیرون بردند که در این فرصت توانستیم کمی آ ب بخوریم !! .
ساعت 7 ما را با دستبند سوار ماشین کرده به طرف مسیر ایستگاه را آهن " کاپی کوی " برده و از کنار سمت چپ منتهی الیه راه آهن به سمت یک سربالای با شیب نسبتا تند به یک پاسگاه ارتش ترک بنام " جمیل چیچک یا چیلک" رسیدیم ، هوا هنوز روشن بود و تا ساعت 9 ما را در آنجا،( که اجا زه پیاده شدن از ما شین را هم نمی دادند) نگه داشتند .
ساعت 9 د و نفر ارتشی و یک نفر از پایس های که ما را آ ورده بود ( پلیس شعبه خارجی وان، از همان گروه پلیس های که در سال 2006 بنده را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و باعث نا شنوا یی گوش راست من شده بودند ) سوار بر سه تا ا سب و چهار سرباز مسلح بعد از دادن وسا یل مان ما را ، دو نفر دونفر دستبند زده و به طرف تپه ای بردند ، و در بالای تپه بعد از باز کردن دستبند هایمان شخص ارتشی گفت :من شما را نمی شناسم و شما نیز من را !! بنابراین بدون ترحم همگی تان را میکشم پس خوب گوش کنید من راهی را نشان خواهم داد بدون سوال همان راه را پیش میگیرید و یولوز اچیق ا ولسون ( موفق باشین ).
اگر بر گر دید عقب ، ما ( سربازان ترک ) با تیر خواهیم زد به طرف پایین و بالا هم نروید پاسگاه ایرانی است ، همینطور مستقیم جلو برین ، سپس ما براه افتادیم یک کمی رفته بودیم از فاصله دور چراغ قوه های به نظر رسید که ما فورا نشستیم ، همان شخص ارتشی با صدای آر ا م ما را صدا کرد ، و دوباره دا خل همان علف ها با چوب و قنداق اسلحه و لگد ما را زیر کتک گرفتند که چرا جلو نرفتیم و نشستیم !!! و بعد از چند دقیقه به ما گفت از یک راه که کمی پا یین تر بود برویم ، و تا 10 دقیقه فرصت دارین از تیر رس ما ( سربازان ترک ) خارج بشین والا دیده بشین با تیر خواهیم زد.
بعد از کمی رفتن در لابلای علف های که تا بالای زانو پا می رسید به یک شیار گودال ما نند که بیش از یک و نیم متر گود ی داشت افتادیم و پای یکی از بچه ها بنام حسین آ سیب دید ، ابتدا ء تصمیم داشتیم تا روشن شدن هوا در آن گودی بمانیم ولی از شدت سرما در ساعت 1 بامداد مجبور شدیم یواشکی از طرف کم ار تفاع شیاربا دید زدن اطراف بیرون بیایم و چون حسیننمی توانست همراه ما بیا ید و یا خو دش از ترس توانایی حر کت نداشت ما سه نفر حر کت کرد یم و با د ور زد ن تپه ای که پاسگاه ترکیه در بالای آن بود و با در نظر گرفتن نورافکن پاسگاه فوق ، سعی در هر چه دورتر رفتن از دید پاسگاه بودیم وگاهآ اتفاق می افتاد که یک راه را اشتباهی چندین بار می رفتیم و تا ساعت 5:30 بد ون استراحت حرکت می کردیم و با روشن شدن هوا در زیر یک پل در کنار جاده ا صلی استرا حت کردیم ، و در ساعت 12 به طرف جنوب جاده اصلی حرکت کردیم البته به امید شبکه دادن خط موبایل ها یمان و کمک خواستن از دوست آشنا ، در ساعت 4 ظهر با شدت گرفتن باران در زیر یک صخره سنگی پناه گرفتیم و آن شب نیز مانند دوشب قبلی گرسنه و تشنه در بیا بان ماندیم ، با روشن شد ن تدریجی هوا ما نیز به راه نا آشنای خود ادامه دادیم ، با دیدن یک چوپان از وی تقا ضای آب کردیم و ایشان هم مقداری نان پنیر و چای به ما داد و جای را نشان داد که خط مو بایل آنتن میداد ، و دوستان آن دو نفر نام و آ د رس محل ما را پرسید و چوپان نام نزدیک ترین روستا ( روستای غاز گلی ) را گفت و دوستان آ ن دو نفر با تماس با همکاران و دوستان خود ، توانستند آ ن شب ما را در یک روستای دیگری بنا م (دیمرلی گلی ) اسکان بدهند ، و در روز چهارشنبه 25.06.2008 در ساعت 14 بنده را به خانواده بی پناه ام رسا نند.
در این مدت دوستان گرامی که جر یان دستگیری بنده را پی گیری می کردند به همت و تلاش صمیمانه این دوستان و نوشتن نامه ها ، تشکیل کمپین ها و بخصوص تلاش های جناب آ قای د کتر قوامی در پار یس و آقای داوودی در آلمان و دوستان بسیار گرامی از ایران و ترکیه و آقای رضا معینی از گزار شگران بدون مرز در فرانسه ، و با فشار های بین المللی که
به کمیساریای عالی پناهند گان ترکیه ، جهت روشن شدن وضیعت من وارد کرده بودند، باعث گردید تا مد یرت کمیساریای عالی پناهند گا ن ترکیه و مد یرت کمیساریای عالی پناهند گا ن دفتر وان شخصا پیگیر قضیه اینجانب باشند و در این راه مدیرت کمیساریای عالی پناهند گان دفتر وان با مراجعه به پلیس شعبه خارجی شهر وان خواستار پیدا شدن اینجانب بودند .
مدیرت پلیس شعبه خا رجی شهر وان که در ابتدا دستگیری و دیپورت اینجا نب را انکار میکرد ، در هنگام مراجعه همسر بنده به پلیس و گرفتن خبر از و ضعیت بنده ، با توهین و تهدید به دستگیری و دیپورت همسرم و تر ساند ن ا یشان با دستبند ، سبب خشکیدن شیر و گرسنگی نوزاد چهار ماهه گشته ، که تا بحال کسی به این د د منشی پلیس جوابی مناسبی ئد ا ده.
مدیریت شعبه خا رجی دلیل دستگیری و دیپورت بنده را ، شکا یت از پلیس و کشاندن پرو نده به د فتر کمسیون حقوق بشر
اتحادیه اروپا و محکومیت ترکیه بیان کرده ا ست .
نکته مهم این سه نفر همراه بنده چه کسانی بودند ؟
اسامی این افراد البته با اجازه خو د شان حسین ، ابو الفتح و کامبیز تقی پور ساروی هر سه نفر اینها در ماه می سال 2006قبولی امریکا را داشتند و هرسه نفر عضو سازمان مجاهدین خلق و در اردوگاه دهوک عراق مدت ها سپری کرده بودند و هنگا م رفتن به یونان توسط پلیس دستگیر شده بوده اند و قربانی معا مله پشت پرده رژیم و دولت مسلمان ترکیه شده بودند.
بوسیله ا ین نامه ا ظهار می دارم که امنیت جانی پسرم ، همسرم و خود م در معرض خطر جدی قرار دارد و ا گر ا مروز به یاری
ما نشتابید ممکن است فردا د یر باشد.
با سپاس
احمد سراجی : شهر وان ، ترکیه 25.06.2008