بيژن صباغ، دانشجوی آزاديخواه و برابری طلب دانشگاه مازندران بازداشت شد

 از خبر بازداشت بيژن صباغ اينگونه آگاه گشتم:
بيژن صباغ بازداشت شد – عليه درد مشترک
بيژن صباغ از دانشجويان چپ دانشگاه مازندران صبح امروز بازداشت شد. وی در حالی که قصد ورود به دانشگاه را داشت از مقابل درب دانشگاه توسط نيروهای لباس شخصی بازداشت گرديد. گفتنی است که دانشجويان دانشگاه مازندران قصد داشتند در اعتراض به احکام کميته انضباطی برای تعدادی از فعالين اين دانشگاه اعتصاب غذا کنند. بيژن صباغ نيز پيشتر پس از مراسم
۱۶ آذر در اين دنشگاه توسط کميته انضباطی از تحصيل محروم شده بود.


بيژن صباغ بازداشت شد – عليه درد مشترک
بيژن صباغ از دانشجويان چپ دانشگاه مازندران صبح امروز بازداشت شد. وی در حالی که قصد ورود به دانشگاه را داشت از مقابل درب دانشگاه توسط نيروهای لباس شخصی بازداشت گرديد. گفتنی است که دانشجويان دانشگاه مازندران قصد داشتند در اعتراض به احکام کميته انضباطی برای تعدادی از فعالين اين دانشگاه اعتصاب غذا کنند. بيژن صباغ نيز پيشتر پس از مراسم
۱۶ آذر در اين دنشگاه توسط کميته انضباطی از تحصيل محروم شده بود.
 
اما روز قبل از بازداشتش اين بيانيه را برايم فرستاده و خواسته بود تا آن را منتشر کنم :
 
حرف اول   - دانشجويان معترض مازندران
          ما چرا اعتراض می
کنيم
۱ـ دولت نهم در حالی بسط عدالت اجتماعی را در رأس برنامههای خود قرار داده است، که حق داشتن تشکلهای مستقل و حتی اعتراض را از فعالين کارگری، سنديکاليستها، معلمان و ديگر اصناف اجتماعی ستانده است. سياست اتحاد ملی در حالی اجرائی میشود که اقليتهای قومی از کمترين حقی برای سلطه بر سرنوشت و ابراز هويت خويشتن برخوردار نيستند. همزمان با آنکه از گفتمان صلحطلبی در سطح بينالمللی دفاع میکند، در داخل کشور مردم را حتی لايق به حضور و زبان به انتقاد باز کردن نيز نمیداند. نشاط و مهرورزی را برای جامعه به ارمغان آورده است در حاليکه به اعتراف نهادهای همين دولت، ايران رکوردار اعتياد، افسردگی و عدم اميد به زندگی در سطح جهان است. آئين مسيحيت را به عنوان نماد تساهل و مدارا به جهان غرب يادآور میشود، ليکن هرگونه قرائت سهلگيرانه از متون دينی را در داخل ارتداد و التقاط معرفی میکند. دولت سعی دارد تا با اعمال سانسور و ناکار آمد ساختن جنبشهای اجتماعی و به مدد رسانههای رسمی و ايدئولوژيک خود بر تضادها، فجايع و شکافهای بنيادين جامعه سرپوش بگذارد و از آن تصويری يکدست، منسجم، پرنشاط به نمايش بکشد و خويشتن را نيز در نقش خادمی دلسوز و پدری مهربان که حتی بر شهروندان خارجی نيز مهر میورزد (داستان دستگيری ۱۵ ملوان انگليسی) جا بزند. ما میخواهيم که با  اعتراض خود رسواگر گوشهای از اين نمايش رياکارانه و بزک فريبکارانه باشيم.
۲ـ دانشگاه در ايران هر چند در ظاهر وظيفه توليد علم و فناوری را به دوش میکشد، ليکن به واقع  با کمترين بازده علمی فعاليت میکند. دانشجويانی که قرار است بر اساس سند چشمانداز بيست ساله پيشتاز جنبش نرمافزاری و توليد فناوری برای رساندن ما به جوامع صنعتی باشند، از حداقلی از امکانات رفاهی در دانشگاه و خوا بگاه  برخوردار نيستند. مديريت علمی و مشارکتی که قرار بود با مشارکت دانشجويان اعمال شود، گويا با مساعدت نهادهای امنيتی در بيرون دانشگاه و حراست در درون دانشگاه ميسر شده است. انجمنهای اسلامی که قرار بود چشمان بينای نظام و نقاد عملکرد آن باشند، دير زمانيست که ذبح شدهاند و بينائی و جان خود را با هم از دست دادهاند. کرسیهای آزاد انديشی که وزير علوم قول آن را داده بود نه تنها ميسر نشده است بلکه به قيمت از دست رفتن کرسیهای تدريس اساتيد آزاد انديش تمام شده است و به اخراج آنان انجاميده است، مسئولين خدمتگزار و پاسخگو به دانشجو در راستای نظارت هر چه بيشتر بر عملکرد آنان و پاسخگوئی هر چه بيشتر با نصب دوربينهای مدار بسته در دانشگاه آنرا به اردوگاههای کار اجباری تبديل نمودهاند و با دانشجويان به مانند جانيان خطرناک رفتار میکنند. در حاليکه طبق آئيننامه دانشگاه ورود هرگونه نيروی نظامی و امنيتی به دانشگاه ممنوع است، هر روز شاهد نيروهای امنيتی از هر فرقه ممکن در دانشگاه هستيم، و البته در راستای حراست از ساحت مقدس علم و تربيت دانشجو به بهانهی ورود به دانشگاه مورد ضرب و شتم نگهبان عامل حراست قرار میگيرد، دانشجويان به عنوان افتخار و سرمايه ملی و بواسطه فعال بودن و نخبه بودن ستارهدار میشوند و اجازه حضور در دانشگاه را نمیيابند. دانشگاه نيز میخواهد خويشتن را عاری از هرگونه شائبه سياسی بودن معرفی کند و در پس نقاب علمگرائی هرگونه کنش اعتراضی را در سطح دانشگاه غير موجه بنماياند. جدای از آن که دانش و بالاخص علوم انسانی خود نيز در بستر روابط قدرت شکل میگيرند مسئلهی حضور سلطهی سياسی در دانشگاههای ايران بسيار عريان و سهمگينتر از اين حرفها است و موارد بالا فقط گوشهای از مصاديقی است که به اين سلطه گواهی میدهد. ما میخواهيم با اعتراض خود افشاگر سرسپردگی تمام و کمال نهاد علم به قدرت باشيم.
۳ـ ما خوش داريم که خود را فاعل تمام کردارهای خويشتن در زيست اجتماعی به حساب آوريم، در صورتی که اين کردارهای اجتماعی تثبيت شده در متن جامعه است که با تحميل خود بر ما، هويت و خويشتن ما را میسازد. ما میپنداريم که با اعتراض و تخطی از روابط قدرت، منافع خويشتن را به خطر میاندازيم، در صورتی که اين قدرت است که با تعريف ما و منافع ما، مانع از به خطر افتادن سلطه و اقتدار خود میشود. ما عادت کردهايم که محافظه کاری را امری منطقی و منطبق بر عقل سليم بپنداريم،  در حاليکه همين عقلانيت محافظهکارانه، بوسيله اعمال سانسور و طرد و حذف ديگر گفتمانها و عقلانيتها توسط رژيم سلطه پديد آمده است. ما پذيرفتهايم که عدم اعتماد به ديگران و عدم ورود به  فعاليتهای اجتماعی و اساساً خود خواهی و خودمداری ذاتی نوع بشر است و ليکن روانشناسی اجتماعی خود را که انباشته از قرنها وحشت و ترس از غير و ديگری که به عنوان راهزن، چپاولگر و عامل دولت پيدار میگشتند را فراموش کردهايم. ما میپنداريم که از دانشگاه به عنوان ابزاری برای رسيدن در آينده استفاده میکنيم، در حاليکه اين دانشگاه است که به بهانه تفويض يک مدرک، انسانی کاملاً مطيع و بیخطر را برای نظام حاکم تربيت میکند تا در آينده از آن به عنوان ابزاری برای استحکام سلطه خويش بهره جويد.
ما بزدلانه می
خواهيم خويشتن را از عامليت در مناسبات قدرت تبرئه کنيم و خود را به عنوان ناظر بیطرف و يا حتی دلسوز اين موقعيت تراژيک بنمايانيم. در صورتی که اين مناسبات فقط و فقط به واسطه حضور ما (يعنی عوامل انسانی) ميسر گشته است و هر يک از ما روزانه با پيروی در بسياری از قواعد نوشته و نانوشته موجود و مصرف ارزشها و الگوی حاکم بر جامعه سهمی در باز توليد اين موقعيت داريم. حضور منفعلانه در دانشگاه و يا ديگر نهادها و تن دادن به مناسبات سخيف آن چيزی کمتر از حضور سرکوبگرانه عوامل امنيتی و قوای قهريه نمیباشد که هر دو ارمغانی بيش از باز توليد مناسبات موجود به همراه ندارد، ما میخواهيم برخويشتن منفرد، منفعل و محافظهکار خويشتن نيز بشوريم و افشاگر هويت خويش به عنوان عوامل باز توليد کننده قدرت در همه سطوح جامعه باشيم.
          متحصنين دانشکده فنی بابل
               دانشگاه مازندران
عکس متحصنين دانشکده فنی بابل - دانشگاه مازندران
 
تقی پور 
صباغ 
نبوی

وبلاگ کارگران

HOME