سی سال حکومت فاشیستی و مذهبی!

اسماعیل مولودی

به بهانه سالروز انقلاب 22  بهمن هزار وسیصدو پنجاه و هفت شمسی در ایران!

مقدمه 

آن سالها خیلی جوان بودم  و تازه از زندان شاه بیرون آمده بودم. درست روز 11 دیماه 1357  از زندان قصر بند شماره چهارآزاد شدم. ما زندانیان سیاسی به یمن مبارزات مردم بپاخواسته ایران از زندان گروه گروه آزاد میشدیم. من هاج و واج صحنه تظاهرات جلو زندان قصر روح و ذهنم را بخودش مشغول کرده بود. هزاران انسان جان بر کف شعار میدادند، مرگ بر شاه. برای اولین بار از خود پرسیدم خواب میبینم؟ به عقب بر گشتم و در آهنی و مخوف زندان قصر را دیدم. پلیس دم در زندان قصر عکس و عملی نشان نمیداد اما آماده باش بودند. همه جا عکاس و خبر نگاربود. فورا سلام کردن تعدادی از همشهری ها (که از سقز به استقبال ما زندانیان سیاسی شهرشان آمده بودند) مرا بیدار کرد و از شوق فضای مبارزاتی و دیدار رفقای تشکیلاتی و همشهری  اشک در چشمانم حلقه زد و یک هو برادرم بزرگم مرا بغل کرد. من چشمم پانسمان بود (زیرا بخاطر ناراحتی چند هفته قبل از آزاد شدنم بزور صلیب سرخ مجبور شدند چشمم را در بیمارستان شهربانی در خیابان بهار عمل کنند). یکی آمد جلو گفت بگو زیر شکنجه چشمت را ناقص کردند. پرسیدم چرا دروغ بگم ؟ گفت این خبر نگار اشپیگل است. بگذار جنایات شاه را بیشتر افشا کنند. از من عکس گرفت و من همچنان هاج و واج به جمعیت نگاه میکردم. تازه هم ازاعتصاب غذا بیرون آمده بودیم،( شاید یک ماه قبل بود اعتصاب غذای 29 روزه را پشت سر گذاشتیم) هنوز ضعیف و رنجور بودم. رفقای (تشکیلات که بعدا به اسم کومه له شدیم) آمدند سراغم  با اتوبوسی که از سقز آمده بودند مارا گرم در آغوش گرفتند. 

جمعیت تظاهر کننده شعار میدادند و گاه گاهی پلیس تیر هوایی در میکرد. ( البته ما از درون زندان بعضی روزها صدای تیر اندازی ها را میشنیدیم بخصوص از آبان و آذر 1357 به بعد هر روز صدای تظاهراتها را از بند چهار شنیده میشد.). هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد، ما هم شعار هارا تکرار میکردیم. من با توجه به فضای  سنگین زندان، هنوز ساعات اول بیرون از زندان را تجربه میکردم و هوای خارج زندان را زیرترنم نسیم انقلاب استنشاق میکردم. یکی از رفقای عزیز همشهری که پزشک بود فورا من را به بیمارستان پهلوی منتقل کرد تا پانسمان  چشمم را عوض کنند. آزادی هزاران زندانی سیاسی مثل من نتیجه مبارزات مردم و کارگران مبارز بود.  آزادی ما یک از دستاوردهای حرکت اعتراضی کارگران و زنان و مردان آزادیخواه بود. آری من اینجور زندگی دوباره خودرا در فضای مبارزاتی انقلاب 1357 شمسی باز یافتم. یعنی زندگی دوباره خودرا با انقلاب شکست خورده 1357 شمسی شروع کردم.  

22 بهمن چرخشی جدی در فضای سیاسی ایران بوجود آورده است!

آری جانفشانی و مبارزات زنان و مردان آزادیخواه و اعتراضات قهرمانانه گارگران ایران بخصوص کارگران قهرمان نفت به حکومت ننگین و پنجاه و اند ساله پهلوی پایان داد و بساط سلطنت را در هم پیچید. مردم و کارگران مبارزه میکنند تا به آزادی و رفاه برسند، گاه گاهی به پیروزی های کوتاه میرسند، اما در راه این مبارزه، توشه برای انقلاب آینده انبار میکنند ، تا بتوانند به سر منزل اصلی که رهایی بشریت از استثمار سرمایه است برسند. انقلاب 1357 نمونه جدی است از یک انقلاب که بهش خیانت شد و به شکست کشانده شد. از بدو کار جبهه راست و چپ انقلاب معلوم شد.  

نیروهای راست! 

 جریانهای راست و مذهبی با تلاش فراوان در سرکار آوردن حکومت هار مذهبی نقش ایفا کردند.مهندس بازرگان اینجوری انقلاب را در مجلس اسلامیش تعریف میکرد"منتظر نم نم بارون بودیم! اما سیل آمد". سیل خروشان انقلاب مردم و کارگران همه جبهه بورژوازی را ترساند. جمع شدند توطئه کردند و دست بدامان عفریت از گور برگشته ای مثل خمینی شدند و میدیای مزدور سرمایه عکسش را در ماه پیدا کرد. دجالان و کاسه لیسان سرمایه از ترس انقلاب مردم، خودرا متحد کردند و بساط خونخوار حکومت اسلامی را مهیا نمودند. بعد از کنفرانس گوادلوپ (که توافق اروپا و آمریکا بر سر ایستادن در مقابل نیروی رادیکال در ایران بود) خمینی را به ایران برگرداندند. سازمان دادن مساجد، قولهای دروغین به مردم، از یک طرف و مسلح شدن ضد انقلاب و همدست شدن خمینی  با نیروهای باند سیاهی حمام خون به پا کردند. با توطئه های ریز و درشت مردم را هم ترساندند و اکثریتی را هم با خود کردند.

نیروی چپ و کارگران! 

 میتوان بر سه فاکتور اصلی دست گذاشت.

1 / بعلت سرکوب و حکومت پلیسی شاهنشاهی نیروی های چپ از سواد و دانش مارکسیستی به اندازه کافی و مناسب برخوردار نبودند. با وجود روحیه مبارزاتی و انقلابی گری و از خود گذشتگی اما چپ و کارگران مارکس و مارکسیسم را نمیشناختند بعنوان یک علم مبارزه طبقاتی یاد نگرفته بودیم. در نتیجه در سیاست گذاری و سازمان یابی نسبت به طیف بورژوازی عقب بودند. در نتیجه در مقاطع جدی نتوانستند، موضع گیری کمونیستی و انقلابی اتخاذ کنند. آنجا که مذهبی ها شعارهای مذهبی را تحمیل کردند و چپ چون ماهیت قضیه را نمیشناخت و علم مارکسیستی نداشت، دست به تمکین زد. چپ نمیتوانست تحلیل مارکسیستی از اوضاع بدهد و هر دوره به نحوی از خواستهای کمونیستی خود عقب مینشست، حمایت چپ از استقبال خمینی در میدان آزادی تهران، نمونه دیگر راهپیمایی 50 هرارنفره تهران، (که هادی غفاری در چهار راه پهلوی روی زمین خوابید و تظاهرات پنجاه هراز نفره را بکم اوباشان رژیم متفرق کرد) تظاهرات جلو روز نامه آیندگان.نه ایستادن جدی در مقابل مسئله حجاب،  

به اضافه بخشی از چپ که سر به شوروی یا چین بودند همکار و همیار سرکار آمدن حکومت مذهبی شدند و به کمپ دشمن پیوستند(حزب توده، رنجبران، بخشی بزرگ ازچریک فدایی و...). وقتی رهبران اینجوری باشند در نتیجه مردم و مبارزانی که تشنه رهنمود بودند ، ولی از هیچ جایی تغذیه نمیشدند، مجبور به تمکین و یا اعمال لنفرادی میشدند. اینها باعث شد کمپ دشمن انقلاب بر اوضاع تسلط پیدا کند.

اما بخش کوچکی از چپ (به نسبت فضای آنوقت خیلی کوچک) که تلاش میکرد کاری بکند، بدلیل کمبود امکانات و نداشتن فضای لازم، قدرت مانور در این فضا را نداشت. 

2 / بعلت نبودن تشکل آزاد و نیز نبودن آزادی تشکل و احزاب، نیروهای سیاسی در جامعه. چپ  تجربه کار علنی و سیاسی نداشتند. این یک مسئله خیلی مهم در به شکست کشاندن انقلاب بهمن  1357  بود. و یکی از مشکلات جدی است که هنوز دربعد منطقه ای  خاورمیانه و بین نیروهای چپ و مبارز ایرانی خودرا نشان میدهد.. در خاور میانه سنت اعتراضات توده ای از پایین که منجر به درست شدن احزاب و سازمانها بشود وجود ندارد. سنت این است که یک عده روشنفکر جمع میشوند. اسم برجمع کوچک خود میگذارند (که بعد سازمانش میکنند) و راه میافتند تا برای جمعشان عضو بگیرند. رهبری این سازمانها هم مثل حکومت شاهنشاهی میشود امری موروثی. کسی که روز اول بوده تا آخر باید در صدر باشد و الا سازمان را شق میکند. این امر هم در جریان انقلاب و نیز در سالها اول انقلاب وجود داشت و هنوز هم در فضای سازمانها و تشکلهای چپ ایرانی وجود دارد. درست مثل  حکومتها در خاور میانه.  اول بزور سرکار میآیند بعد برای خود حزب درست میکنند. نمونه زیاد است(از حزب ایرا نوین گرفته یا جمهوری اسلامی) در صورتیکه در یک جامعه آزاد احزاب از پائین درست میشوند. بعد در انتخابات هر چند صوری بالاخر احزاب هستند که دولت انتخاب مینمایند. دولت مامریت اداره جامعه را از نمایندگان احزاب میگیرد.

در سازمانهای سیاسی چپ ایرانی هم از جریان شریف واقفی گرفته تا تقی شهرام، تا پیکار و رزمندگان و نیز سازمانها دیگر به وفور نمونه فراوان است. در صورتیکه در یک فضای آزاد مردم و کارگران تشکل درست میکنند و برای تشکل و رهبری تشکل از میان خود رهبری را انتخاب میکنند. بهمین دلیل چپ در انقلاب بهمن 1357 دارای تشکل و سازماندهی نبود و رهبران آنوقت چپ از هیگونه تجربه و علم تشکل یابی اطلاع نداشتند.  

3/ ابتدای همه اینها مسائلی که تعریف کردم، آزادی بیقید و شرط بیان و تشکل سنت چپ نبود و هنوز هم نیست. شکست انقلاب بهمن 1357 یکی از بارزترین نمونه های موجود در خاورمیانه است. چون سازمانها و تشکلهای چپ خود از دل یک فضای آزادیخواهانه بیرون نیامده بودند و شکل نگرفته بودند! درنتیجه در آموزش و پاسداری آزادی بیان و تشکل جدی نبودند و نتوانستند حتی حقوق آزادانه مردم را هم رعایت کنند.  

این عوامل که بصورت تیتر وار بر شمردم بنظر من از عاملهای اصلی شکست انقلاب و پیروزی دشمنان انقلاب بودو هنوز هم هست. اگر این عوامل که بر شمردم نبودند، قطعا جمهوری اسلامی نمیتوانست حاکم شوند 

فضایی که امروز وجود دارد و انقلاب آینده: 

 انچه که امروز در پیش روی خود میبینیم. نیرو جوان و جدی است که در صف مبارزات مردم قرار گرفته اند و دارند خوب و بد را تجربه میکنند. در همین رابطه انقلاب آینده ایران نه تنها سرنگونی رژیم خونخوار اسلامی سر مایه است بلکه ایجاد فضای سیاسی .و آزادیخواهانه در جامعه است.   

قبل از بهمن 1357  جنبش چپ و مبارزات کارگران تئوری مبارزاتی خودرا از بستر اصلی تئوری مارکس نمیگرفتند. چون عمقا به آن علم آگاه نبودیم در نتیجه اساسا مذهبی و غیر دمکراتیک بار آمده بودیم. اگر به ارزیابی تاریخی قضیه نگاه کنیم باید آنرا دربستر فضای سیاسی دنیای کثیف سرمایه داری جستجو کنیم. زیرا با وجود بلوک های مختلف سرمایه داری برای چند دهه پیاپی مارکس و مارکسیسم زیر آوار رفت. کارگران مبارز و زنان و مردان آزادیخواه از دستیابی به مارکس منع شدند. انواع و اقسام ترفندها بکار گرفته شد. مارکس را در چهرها و قواره های جعلی به خورد جامعغه دادند( کمونیسم روسی، چینی، انورخوجه ای، اروپایی، ویتنامی و خلاصه... ) همه و همه دست به یکی شدند تا انقلابات آزادیخواهانه، برای برابری و انسانیت را به حاشیه برانند. بر این بستر ما ضمن اینکه تلفات سنگینی را متحمل شدیم. اما هنوز این امید هست که نیروی جوان و کارگران مبارز ایران تجربه این شکست را به یک انقلاب برای آسیایش و رفاه انسانها در جامعه به ثمر میرسانند. برای پیشبرد این امر باید خود را به مارکس و مارکسیسم مسلح نمایند. قطعا انقلاب آینده حتی اگر به سر منزل اصلی خود نرسد، اما خطاهای انقلاب بهمن 1357 را تکرار نخواهد کرد.  بارقه های این حرکت وجود دارد  نمونه: 

الف / وجود تشکلهای توده ای، ایجاد سازمانها و ارگانهای مردمی و کارگری از پایین، 

ب / آموزش و دانش سیاسی و مارکسیستی دیدن، فضای آزادی بیان را برسمیت شناختن و بها دادن به آن 

ج/  در همان حال بصورت روز مره با دشمن در گیر بودن.نه در خانه های تیمی (مثل دهه    1350  شمسی) بلکه در پهنه خیابان و کوچه ها و کارخانه ها و محیط کار و زندگی آدمها.

اینها دستاورد انقلاب بهمن 1357 برای کارگران مبارز و زنان و مردان آزادیخواه در ایران است. انقلاب بهمن 1357 شمسی را به شکست کشاندند. اما نسلی بیدار شده که گور کن اصلی خائنان به انقلاب بهمن 1357 هستند و میشوند. اگر همین حالا به صحنه جامعه ایران نگاه کنیم، مردم و کارگران مبارز صدها قدم در تئوری و عمل جلوتر از تشکلهای بازمانده از آندوران اند ( دوران انقلاب بهمن 1357 شمسی در ایران که آن تشکلها امروز هر کدام به چند تکه و محفل کوچک تبدیل شده اند)  

اینها دستاوردی است که مردم ایران و پیشاپیش همه کارگران ایران با چنگ و دندان آنرا بدست آورده اند. این دستاوردها توشه راه مبارزه آینده ما علیه ستم سرمایه است. برای ایجاد دنیایی دور از ستم و نابرابری، یک دنیای بهتر.

زنده باد انقلاب

انقلاب زنده است.

  22 بهمن1387

HOME