60
درصد زنان
تهرانى در
آستانهء
افسردگى اند
روزنامه
سرمايه
ايمان ممبينى
حدود 60 درصد از
زنان تهرانى
در آستانهء
افسردگي،
افسرده و يا
كاملائ
افسرده هستند.
همچنين حدود5775
درصد از زنان
شهر تهران در
آستانهء
ابتلا به
اضطراب،
داراى اضطراب
و يا كاملائ
دچار بيمارى
اضطراب هستند.
دكتر فريبا
سيدان در
رسالهء دكترى
جامعهشناسى
خود با عنوان
,بيماريهاى
روانى زنان و
عوامل
اجتماعى مؤثر
بر آن, به اين
نكته اشاره ميكند
كه فشار روانى
زنان داراى
منشا اجتماعى
بوده و با
ترتيبات،
ساختارها و
تنظيمات
اجتماعى قويائ
مرتبط است. در
اين خصوص
دستيابى
نابرابر زنان
به منابع
ارزشمند در
خانواده،
تقسيم كار
جنسيتى و نوع
روابط قدرت در
خانواده به
همراه وضعيت
اقتصادى
اجتماعى آنها
نقش بهسزايى
در ايجاد فشار
روانى زنان
دارند. همچنين
جامعهپذيرى
زنان براساس
صفات منتسب به
نقشهاى
جنسيتى زنانه
با ايجاد
آمادگى و
فقدان خود
اثربخشى در
زنان، آنان را
هرچه بيشتر
مهياى ابتلا
به بيمارى
رواني،
افسردگى و
اضطراب ميسازد.
حدود 60 درصد از
زنان مورد
مطالعه در اين
پژوهش دچار
بيگانگى
اجتماعى
درحدود متوسط،
زياد و خيلى
زياد بودهاند
و 40 درصد بقيه
بيگانگى
اجتماعى را
درحدود خيلى
كم و كمتجربه
كردهاند. در
اين خصوص
احساس
بيگانگى
اجتماعى و دوگانگى
آگاهى به
عنوان عوامل
اجتماعى مؤثر
بر بروز
بيمارى روانى
زنان نيز
همبستگى
معنادار و
قابلقبولى
با اين پديده
دارند.
نتايج پژوهش
وى نشان ميدهد
كه بيمارى
روانى
افسردگى و
اضطراب زنان متاثر
از عوامل
متعددى است كه
در شبكهاى از
روابط على با
يكديگر قرار
دارند. در اين خصوص
چندگانگى
وضعيت
اجتماعى
اقتصادى زنان به
عنوان
متغيرهاى
پيشينهاي،
دستيابى
نابرابر به
منابع
ارزشمند در
خانواده،
احساس اضطراب
و صفات منتسب
به نقشهاى
جنسيتى زنانه
و آگاهى
دوگانه به
عنوان متغيرهاى
واسط، مجموعه
متغيرهايى
هستند كه موجب
بروز بيمارى
روانى
افسردگى و
اضطراب در زنان
ميشود.
همچنين ميزان
اضطراب در
زنان عمدتائ
تحت تاثير
وضعيت
اجتماعى
اقتصادى
سرپرست خانوار
بوده و برآورد
آن با توجه به
وضعيت اجتماعى
اقتصادى خود
زنان چندان
معنادار نيست.
اما از جمله
منابع ديگر
اضطراب در
زنان، نوع روابط
قدرت در
خانواده است.
چنان كه به هر
ميزان روابط
قدرت ساختارى
عموديتر
داشته باشد،
بر احساس
اضطراب نزد
زنان افزوده
ميشود و به
عكس هر چقدر
روابط قدرت در
خانواده از ساختارى
افقى
برخوردار
باشد از ميزان
اضطراب زنان
كاسته ميشود.
ضمنائ ميان
تقسيم جنسيتى
كار در
خانواده و
احساس اضطراب
در زنان روابط
معنادارى
وجود دارد.
از ديگر
دستاوردهاى
اين تحقيق ميتوان
به اين امر
اشاره كرد كه جامعهپذيرى
زنان براساس
صفات منتسب به
نقشهاى
جنسيتى زنانه
شديدائ آسيبزاست
و ضرورى به
نظر ميرسد كه
ساختارهاى
اجتماعى چون
خانواده، نهادهاى
آموزشى و غيره
به تغييرات
بنيادى در رويههاى
خود در اين
زمينه اقدام
كنند. همچنين
به هر ميزان
حوزههاى
اجتماعى و
شخصى زندگى
زنان از
يكديگر منفك
باشد و يا به
عبارت بهتر
زنان بيش از
پيش با دو
پارهگى حيات
اجتماعى و
شخصى مواجه
باشند بيشتر
احتمال داد كه
در پى تجارب
دوگانه در اين
دو حوزه، دچار
آسيب روانى
شوند.
علاوه بر اينها،
احساس كنترل
بر زندگى
داراى
تاثيرات كاهندهاى
بر بيمارى
روانى
افسردگى است.
چنان كه عكس
آن نيز صادق
است و احساس
فقدان كنترل
با افزايش
احتمال بروز
افسردگى در
ارتباط
مستقيم است.
احساس انفعال
نيز در كنار
ساير متغيرها
با متغير افسردگى
داراى
همبستگى است.
نتايج اين
تحقيق نشاندهنده
آن است كه از
يك سو وضعيت
نامطلوب
ساختارهاى
اجتماعى
اقتصادى در
حوزههاى
عمومى و خصوصى
با ايجاد
اضطراب در
زنان آنان را
به سوى بيمارى
روانى سوق ميدهد
و از سوى ديگر
اين شرايط با
تاثيرگذارى
ذهنيت
اجتماعى زنان
و با ايجاد
آمادگى
شناختى در
زنان زمينههاى
ابتلاى آنان
به بيمارى
روانى
افسردگى و
اضطراب را
فراهم ميآورد.
دستاورد
نهايى علمى و
كاربردى
پژوهش حاضر
حاكى از آن
است كه آسيبهاى
روانى
اجتماعى بخش
اعظم زنان
ايرانى عمدتائ
ناشى از
فشارهاى
ساختارى و
فقدان دستيابى
به منابع
خصوصى و عمومى
است و اصلاحات
ساختارى در
سطوح مختلف
اجتماعى از
خانواده تا
سازمانهاى
كلان
اجتماعي، به
همراه مهيا
كردن دستيابى
برابر به
منابع
اجتماعى و
خصوصي، به
پيشگيري،
بهبود و درمان
آسيبهاى
روانى زنان
كمك ميكند.
فريبا سيدان
در اين زمينه
به لزوم
اصلاحاتى چون
تعديل و
دموكراتيزه
كردن ساختار
روابط قدرت و
تقسيم جنسيتى
كار در خانواده،
بهبود فرآيند
و كيفيت
ازدواج، كنترل
و كاهش ميزان
بارورى زنان،
ارتقاى آگاهى
و وجهه نظرات
زنان،
مهياسازى
زمينههاى
افزايش
مشاركت زنان
در نيروى كار،
تامين فرصتهاى
مطلوب آموزشى
در سطوح مختلف
و اصلاح ساختارى
شيوههاى
جامعهپذيرى
زنان اشاره ميكند
و توانمندسازى
زنان و سلامت
روانى
اجتماعى آنان
را لازم و
ملزوم يكديگر
ميداند. وى
امر مهم در
ارتباط با
توانمندسازى
زنان را،
افزايش
مقاومت آنان
از طريق كاستن
آمادگى ابتلا
به بيماري،
تقويت منابع
حمايتى و تغييرات
ايمنيشناسانه
روانى عصبى ميداند
كه عمدتائ از
طريق تغييرات
وضعيتى روانى
اجتماعى ميسر
شده و لازمهء
آن بهبود
وضعيت زنان
براى كسب قدرت
و توان روانى
اجتماعى است.
كانون زنان
ايرانى
12 بهمن