|
نگاهی به یک پروندهءکیفری / ترادف سهل انگاری با مرگ 06.01.09 |
آنچه در پی می آید شرح دادخواهی و حاشیه های پرونده جوانی 23ساله بنام رحمت صادقی اهل کردستان است که به اتهام قتل،در زندان مرکزی سنندج در انتظار اعدام به سر میبرد. هرچند قضاوت به سبب آنکه مستقیماً باسرنوشت افراد در ارتباط است،دارای حساسیت ها و نکات بسیار ظریف و باریکی است،اما متأسفانه بعضاً مشاهده میشود که دادرسین و قضات محاکم قضائی ایران،حساسیت های لازم و بنیادین را رعایت نکرده ودچار اشتباهات فاحش و جبران ناپذیری می شوند.به گونه ای که در برخی موارد این قصورات به قدری واضح وآشکار است که شائبه های حاشیه ای را دربرابر امر دادرسی ایجاد کرده وامکان واحتمال تبانی یا اعمال نفوذ را به ذهن متبادر می سازد.عامل هر چه که باشد مانند تبانی، فهم غلط،عدم درک قوانین و غیره،نمی توان قصور در حوزهء قضا و داوری قضائی را با اشتباه در دیگر حوزه ها،مشابه و همسان دانست زیرا همانگونه که گفته شد،تصمیمات اتخاذ شده در حوزهء قضا نه تنها با سرنوشت و آتیهء انسانها بلکه در برخی موارد با زندگی و مرگ افراد و در سطح کلان تر با بافت و ساخت اجتماعی ونظم جامعه،ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل گسست دارد.در این مجال قصد بازخوانی و تحلیل کامل آسیب های این عرصه را نداریم وقصد بر آن است که یکی از پرونده های قضائی را که دچار چنین روند معیوبی شده و با اشتباهات و قصورات فاحش،میرود که زندگی جوانی بی گناه را به پایان برساند،به خوانش نشسته وزوایای آشکار اما مستور ماندهءآن را مورد اشاره قرار دهیم.باشد که قضات مربوطه در حکم صادره بازنگری نمایند و از پایمال شدن عدالت و پایان یافتن زندگی انسانی بیگناه جلوگیری کنند. اواخر سال 1383 درشهر کامیاران واقع در استان کردستان،یک سری سوءتفاهمات منجر به وقوع نزاعی می شود که در نهایت یک جوان دانشجو جان خود را از دست میدهد.ماجرا از این قرار است که ظاهراًسوءتفاهماتی در رابطه با علاقهءدختر و پسری به همدیگر موجب میشود که برادر دختر،پسر مورد نظر را که دوست و هم دانشجویش بوده به قصد روشن شدن موضوع برباید.منشأ سوءتفاهم هم به یکی دیگر از همکلاسی ها برمیگردد که از قرار معلوم خود به آن دختر علاقمند بوده و از طریق شبهه افکنی سعی در کنار زدن فردی را داشته که به زعم خود،رقیب وی میباشد.هر سه فرد یادشده در سنندج مشغول به تحصیل بودند.برادر دختر،به همراه همان فرد سوم،دوست همکلاسی شان را به قصد مواجههء حضوری با خواهرش به کامیاران می برند.مقابل درب خانه بر اثر داد و فریاد آنان تجمع می شود وعدهء زیادی از روی کنجکاوی به آنجا می آیند.در این میان خانوادهء دانشجوی ربوده شده نیز در جست و جوی فرزند خویش با ذهنیتی که از قبل داشتند،به سوی منزل مذکور روانه می شوند.هنگامی که در سر کوچه،متوجه تجمع می شوند و پس از پرس و جو،نشانی از فرزندشان نمی یابند،دو تن از پسران همان خانواده به سفارش پدرشان به نزد پلیس رفته و نسبت به ناپدید شدن برادرشان اقامهءدعوی می نمایند.آن دو در میانهء راه با اتومبیل گشت پلیس مواجه شده و در همان جا مسأله را مطرح می کنند.اتو مبیل گشت به محل دعوا رفته و آنان نیز با یکی دیگر از مأمورین به طور داوطلبانه و جهت طرح شکایت به کلانتری می روند.اما پس از ثبت شکایت،گشت اعزام شده به محل با کلانتری تماس گرفته و دستور ممنوع الخروج شدن آنها را اطلاع می دهد. داستان از این قرار است که در آن اثنا و با دور شدن آنان از محل،دعوا شدت می گیرد و در نتیجه برادر دختر بر اثر ضربات چاقو به قتل می رسد.خانوادهء مقتول نیز فارغ از پی جوئی حقیقت،یکی از فرزندان خانوادهءمقابل را به نام رحمت صادقی به عنوان قاتل معرفی و از وی شکایت میکنند.این در حالی است که در هنگام وقوع قتل،رحمت در کلانتری جهت طرح شکایت به سر می برده است.اسناد ثبت شدهء کلانتری،ساعت ورود و تطبیق آن با ساعت انتقال مقتول به بیمارستان و نیز اظهارات مأمورین کلانتری همگی مبین این واقعیت است که رحمت به هیچ عنوان نمی توانسته قاتل باشد.ظاهراً چون رحمت پسر کوچک و به نوعی عزیز خانواده بوده،از نظر خانوادهء مقتول بهترین گزینه برای انتقام گیری بوده.از همین رو با لشکر کشی اقوام و نزدیکان به عنوان شاهد،در صدد اثبات قاتل بودن رحمت بر می آیند که در نهایت هم موفق به تحقق آن شده و در دادگاه کیفری کردستان،رحمت به قصاص نفس محکوم می شود.البته پروندهء مذکور پس از ارسال به دیوان عالی،دو مرتبه و هر بار به سبب نقص تحقیقات یا نقص دادرسی مورد نقض قرار گرفته و به همان دادگاه ارجاع می شود اما متأسفانه قضات دادگاه کیفری کردستان،بدون رفع کامل وبی طرفانهء نواقص،مجدداًحکم اعدام را صادر و تأئید می نمایند.در این پرونده شواهد فراوانی دال بر بیگناهی رحمت صادقی که در زمان وقوع حادثه فقط 18 سال سن داشته،وجود دارد که مهجور مانده و به شیوه ای سؤال برانگیز و ابهام آمیز از نظر دور داشته شده اند که مهم ترین آنها عبارتند از: 1.طبق شهادت مأمورین کلانتری و مدارک مثبوت در آنجا،رحمت در ساعت 12:30 دقیقهء شب به طور داوطلبانه و به قصد طرح شکایت وارد کلانتری شده و دیگر از آنجا خارج نشده است.از دیگر سو،بر پایهء گفته های خود اولیای دم و مدارک بیمارستانی که مقتول بعد از مجروح شدن به آنجا منتقل شده،قتل در زمانی صورت گرفته که متهم قطعاً در کلانتری حضور داشته است.ساعت ورود مقتول به بیمارستان 1:10 دقیقهء بامداد بوده و بیمارستان در 200 متری محل حادثه قرار دارد که طبق گفتهء اولیای دم،وی بلافاصله و نهایتاً بعد از 10 دقیقه به بیمارستان منتقل شده است.فاصلهء بین کلانتری و محل حادثه هم بیش از 2 کیلومتر است.با این اوصاف هیچ تردیدی در خصوص عدم حضور متهم در صحنهء نزاع و درگیری باقی نمی ماند. 2.شهادت برخی از شهود دارای تناقضات آشکاری است برای مثال؛یکی از شهود در شهادت کلانتری اظهار کرده که بعد از نزاع به محل آمدم اما در محضر دادگاه مدعی شده که در هنگام درگیری در آنجا حضور داشته است.و یا یکی دیگر از شهود که مدعی است در تاریکی شب و در نزاعی که قریب به دویست نفر در آن حضور داشته اند،در حالیکه وی از فاصله ای دور شاهد حادثه بوده،رحمت را شناسائی کرده وحتا چاقو را نیز در دست او دیده است که اصولاً به سبب فاصلهء موجود،شلوغی فراوان و تاریکی مطلق،این ادعا مطلقاً کذب است. 3.اکثر شهود بعداً طی اظهارات گواهی شده در دفاتر اسناد رسمی از اظهارات قبلی خود عدول و اعلام کرده اند که شهادت شان کذب بوده است.با این وصف علاوه بر این که شهادت آنها که مبنای صدور حکم قرار گرفته،از اعتبار ساقط می شود،شهادت دیگر شهود نیز دچار شبههء جدی می گردد زیرا امکان تشابه در کذب بودن شهادت دیگر شهود نیز احتمالی غیر قابل اغماض است. 4.برخی از شهود گفته اند که از مقتول پیش از مرگ شنیده اند که رحمت قاتل وی است در حالی که خواهر مقتول در اظهارات خود صراحتاًاذعان داشته که برادرش بعد از مضروب شدن به هیچ وجه قادر به صحبت کردن نبوده.پزشک بیمارستان نیز در گزارش خوداعلام نموده که وضعیت مقتول و شدت جراحات وی به گونه ای بوده که به هیچ وجه منطقاً امکان تکلم را نداشته و حرف زدن وی ناممکن بوده است. 5.دادگاه حاضر به قبول شهادت سه تن از ضابطین انتظامی نبوده که این عدم قبول شهادت بدون هیچگونه دلیلی صورت پذیرفته است.شهادت این افراد مبین این واقعیت است که در زمان وقوع قتل،متهم در پاسگاه انتظامی واقع در دو کیلومتری محل حادثه و در حال طرح شکایت پیرامون مفقود شدن برادر خود بوده است.دادگاه در شرایطی شهادت ضابطین انتظامی را قبول نکرده که شهادت های به شدت متناقض،مخدوش و مبهم افرادی از نزدیکان مقتول را به عنوان استدلال اثباتی در حصول علم قاضی قبول نموده است. متأسفانه با وجود ادله های مذکور وشواهد متعدد دیگر،دادگاه قائل به دادرسی اصولی ورفع نقایص و حفظ بیطرفی و عدالت نشده و پس از دو بار نقض حکم در دیوان عالی کشور،مجدداً همان رأی را صادر نموده است آن هم با استناد به حصول علم برای دادگاه در حالی که طبق موازین قضائی و مقررات قانونی و قواعد آمرهء فقه،باید علم قاضی از طرق معهود و متعارف حاصل شده و مبانی آن در دادگاه مستدلاً بیان شودکه این امر اصولاً رعایت نگردیده است.اصرار دادگاه کیفری کردستان و نیز چشم پوشی آشکار آنان از تناقضات و نقایص متعدد موجود و دلایل و براهین واضح نافی قاتل بودن رحمت صادقی،تأمل برانگیز و شبهه افکن است. متأسفانه در خواست های مکرر متهم و وکلای مدافع وی جهت دادرسی قانونی،رفع نواقص،توجه به محتویات پرونده و دادرسی بر پایهء ضوابط موجود در آئین دادرسی کیفری و دیگر قوانین مربوطه،راه به جائی نبرده و اکنون این جوان در زندان مرکزی سنندج شب را در انتظار چوبهء دار به صبح می رساند.
|